نگاهی به مشایخ روایی شیخ ابوالقاسم گُرَّکانی و راویان وی

 

چکیده: شیخ ابوالقاسم گُرَّکانی (متوفی 469 ق) از مشایخ تصوّف و عارفان مشهور قرن پنجم است که در منابع معتبر اطّلاعات کمی از او وجود دارد و به این دلیل بسیاری از ابعاد زندگانی وی بر ما پوشیده مانده است. همچنین از آنجا که او از مشایخ تصوّف بوده بیشتر به  جنبه‌ی عرفانی زندگی وی پرداخته شده و سایر ابعاد شخصیّت وی مورد غفلت واقع شده است. یکی از این وجوه مغفولٌ‌عنه آن است که هر چند شیخ ابوالقاسم گُرَّکانی از مشایخ طریقت و مشغول به تربیت معنوی و تهذیب مریدان بوده است ولی در همان حال به کسب علوم ظاهر نیز علاقمند بوده و به استماع حدیث از محدّثان و عالمان روزگار خویش می‌پرداخته است. همچنین برخی طالبان علم اعمّ از مریدان و غیر ایشان از او حدیث می‌آموختند و نزد وی به استماع حدیث می‌پرداختند. در این نوشته در صدد معرّفی مشایخ روایی شیخ ابوالقاسم گُرَّکانی و نیز شناساندن کسانی هستیم که از او حدیث شنیده‌اند.  اهتمام مشایخ طریقت به شنیدن احادیث و ضبط آن و انتقال به طبقه‌ی بعد از خود حاکی از ارزش و اهمیّت علوم ظاهر به ویژه سنّت پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ نزد ایشان و نیز نشان دهنده‌ی اصرار آنها بر تبعیّت از آن حضرت و اقتدا به وی است.

تصویر گنبد مزار شیخ ابوالقاسم گُرّکانی
تصویر گنبد مزار شیخ ابوالقاسم گُرّکانی

واژگان کلیدی: شیخ ابوالقاسم گُرَّکانی، مشایخ طریقت، محدّثان، استماع حدیث، سنّت پیامبر اسلام

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از ویژگیهای عارفان مسلمان (= صوفیان) علاوه بر آموختن علم طریقت (= علم التصوّف) و آداب سیر و سلوک، اهتمام به فراگیری علوم شریعت و آموختن دانشهایی چون: فقه، تفسیر، حدیث، قرائت، کلام و مانند آن بوده است. دلیل این امر آن است که صوفیان قائل بوده‌اند که طیّ منازل سالکین الی الله بدون برخوردار بودن از عقائد صحیحه‌ی حقّه و نیز رعایت دقیق احکام شرع پنداری بیش نیست و به همین دلیل بسیاری از ایشان بخشهایی از کتب و رسائل عرفانی خویش را به تبیین مسائل اعتقادی و کلامی اختصاص داده‌اند.[1] نیز از آنجا که تصحیح اعتقادات و اعمال جز با تحصیل علوم شرعی ممکن نبوده است، بسیاری از مشایخ طریقت نه تنها بر تحصیل علوم شریعت تأکید کرده‌اند بلکه خود در این علوم از جایگاه رفیعی برخوردار بوده‌اند. به عنوان نمونه خطیب بغدادی درباره‌ی جایگاه رفیع و جامعیّت علمی سیّد الطائفة، جُنَید بن محمّد خَزّاز قَواریری که از مشهورترین صوفیان تاریخ اسلام است ـ به نقل از ابوالقاسم کعبی ـ گفته است:

رأیت لکم شیخاً ببغداد یقال له الجنید بن محمّد ما رأت عینای مثله کان الکتبة یحضرونه لألفاظه و الفلاسفة یحضرونه لدقّة معانیه و المتکلّمون لزمام علمه.[2]

و در جای دیگر ـ به نقل از احمد بن جعفر بن محمّد بن عبیدالله منادی ـ درباره‌ی وی گفته است:

کان الجنید بن محمّد قد سمع الحدیث الکثیر من الشیوخ و شاهد الصالحین و أهل المعرفة و رزق من الذکاء و صواب الجوابات فی فنون العلم ما لم یُر فی زمانه مثله عند أحد من قرنائه و لا ممّن أرفع سنّاً منه ممّن کان ینسب إلی العلم الباطن و الظاهر.[3]

و از شخص او نقل کرده است که گفت:

علمنا مضبوط بالکتاب و السنة من لم یحفظ الکتاب و یکتب الحدیث و لم یتفقّه لایقتدی به.[4]

سهل بن عبدالله تُستری، شیخ ابوسعید ابوالخیر، عبدالکریم بن هوازن قشیری، خواجه عبدالله انصاری، امام محمّد غزّالی و برادرش احمد غزّالی، عین القضات همدانی، شیخ عبدالقادر گیلانی، شیخ ابوالنّجیب سهروردی، شیخ نجم‌الدّین کبری، مولانا جلال‌الدّین رومی، شیخ اکبر محیی‌الدّین ابن­عربی، صدرالدّین قونوی، میر سیّدعلی همدانی، مولی عبدالرّزاق کاشانی، نورالدّین شاه نعمت الله ولیّ، نورالدّین عبدالرّحمن جامی، شیخ سیّد حیدر آملی، شیخ بهاء‌الدّین محمّد عاملی، مولی محمّدتقی مجلسی، آقا سیّد محمّد بیدآبادی، صدرالمتألّهین شیرازی، مولی محسن فیض کاشانی، قطب‌الدّین محمّد نیریزی، سیّد محمّدمهدی بحرالعلوم، مولی عبدالصّمد همدانی، شیخ محمّدجعفر کبودرآهنگی مجذوب‌علیشاه همدانی، حسین‌علیشاه اصفهانی، مولی حسینقلی درجزینی همدانی، آقا سیّد احمد کربلائی، شیخ محمّد بهاری همدانی، سلطان‌علیشاه گنابادی، حاج میرزا علی آقای قاضی و بسیاری دیگر از بزرگان عالم طریقت و عرفان، کسانی بوده‌اند که میان علم و حال جمع کرده بودند و در علوم شریعت مانند: کلام، فقه، حکمت و تفسیر از بزرگان روزگار خویش به حساب می‌آمده‌اند. همچنین از آنجا که استماع حدیث و آشنایی با فرموده‌های پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ و اهل بیت و اصحاب خاصّ آن حضرت ـ علیهم السّلام ـ از مهمّترین راه‌های آموختن معارف دین (اعمّ از عقائد، اخلاق و احکام) بوده است، بسیاری از ایشان به فراگرفتن احادیث و درک محضر محدّثان و استماع و حفظ و کتابت حدیث و دقّت در نقل و ضبط سلسله‌ی راویان و معرفت طبقات ایشان علاقه‌ی بسیاری نشان می‌دادند و حتی برخی از آنها، خود در سلسله‌ی رُوات و طبقات محدّثان قرار گرفته‌اند.

شیخ ابوالقاسم گُرَّکانی[5] ـ که این وجیزه به وی اختصاص دارد ـ نیز از جمله‌ی آن دسته صوفیانی بوده که نزد عالمان و محدّثان عصر خویش به فراگرفتن علوم شریعت و استماع حدیث پرداخته است و هرچند در منابع معتبر اطّلاعات کمی از او موجود است، با وجود این با جستجو در همین منابع می‌توان برخی از مشایخ حدیث و کسانی که او از ایشان حدیث شنیده است را یافت. همچنین با وجود آن که اشتهار شیخ ابوالقاسم گُرَّکانی به سبب جایگاه ویژه‌ی وی در عالم فقر و عرفان و تربیت روحی و معنوی مریدان است و کمتر به نقش وی در تربیت علمی افراد توجّه شده است لکن باید دانست که او از افرادی بوده که برخی از طالبان علم نزد وی حاضر می‌شده و به استماع حدیث می‌پرداخته‌اند. در این نوشتار برآنیم تا در حدّ امکان به معرّفی استادان و مشایخ روایی وی و نیز کسانی که نزد وی به تتلمذ و استماع حدیث می‌پرداختند بپردازیم.

 

الف: عبدالکریم بن محمّد رافعی قزوینی در التدوین فی أخبار قزوین گفته است:

قال هبة الله بن أبی‌بکر علی الصابونی سمع أبا عبدالرّحمن بن أحمد بن عبدالصّمد ابن حمویه الجوینی یحدّث بقزوین عن أبیه أبی‌سعد بن عبدالصّمد أنبأ أبومحمّد الحسین بن مسعود البغوی ثنا أبوالقاسم الکرکانی الطوسی ثنا أبوطاهر الزیادی ثنا حاجب بن احمد أنبأ عبدالله بن هاشم ثنا یحیی بن سعید ثنا سفیان عن عاصم بن عبیدالله بن أبی‌رافع عن أبیه قال: رأیت النّبی ـ صلّی الله علیه [آله] و سلّم أذّن فی اُذن الحسن حین ولدته فاطمة رضی الله عنها بالصّلاة.[6]

[: هنگامی که حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ امام حسن ـ علیه السلام ـ را به دنیا آورد رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را دیدم که در گوش وی اذان گفت.]

 

ب: بغوی در تفسیرش موسوم به معالم التّنزیل، ذیل آیه‌ی (و منهم من یقول ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النار)[7] گفته است:

أخبرنا الشیخ أبوالقاسم عبدالله بن علی الکرمانی الکوسی[8] أخبرنا أبو طاهر محمّد بن محمش الزیادی أخبرنا ابوالفضل عبدوس بن حسین بن منصور السّمسار أخبرنا أبوحاتم محمّد بن ادریس الحنظلی الرازی أخبرنا محمّد بن عبدالله الأنصاری أخبرنا حمید الطویل عن ثابت البنانی عن أنس بن مالک قال: رأی رسول ـ صلی الله علیه [و آله] و سلّم ـ رجلاً قد صار مثل الفرخ فقال: هل کنت تدعو الله بشیء أو تسأله إیّاه. فقال یا رسول الله کنت أقول: أللّهم ما کنت معاقبنی به فی الآخرة فحوّله لی فی الدنیا. فقال: سبحان الله! لاتسطیعه و لاتطیقه. هلاّ قلت اللّهم آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النّار.[9]

[: پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم مردی را دید که (در ضعف و ناتوانی) مانند جوجه‌ شده بود. پس (به او) گفت: آیا خداوند را درباره‌ی چیزی خواندی یا چیزی از او خواسته‌ای؟ گفت: ای پیامبر خدا، (همواره) می‌گویم: پروردگارا، آنچه مرا بدان در آخرت عقاب می‌دهی پس آن (عذاب را از آخرت) در دنیا برایم بگردان. پس پیامبر (از روی تعجّب) گفت: پاک و منزّه است خداوند! چرا نگفتی: پروردگارا! در این دنیا به ما نیکی و در آخرت (نیز) نیکی عطا کن و ما را از عذاب آتش (دور) نگه‌ دار.]

 

ج: بغوی در تفسیرش ذیل آیه‌ی (و لایقتلون النفس التی حرّم الله إلاّ بالحقّ و لایزنون)[10] گفته:

أخبرنا الشیخ أبوالقاسم عبدالله بن علی الکرمانی أنا أبوطاهر محمّد بن محمش الزیادی أنا أبوجعفر محمّد بن احمد بن سعید أنا الحسن بن داود البلخی أنا یزید بن هارون أنا حمید الطویل عن أنس بن مالک قال: قال رسول الله: صلّی الله علیه [و آله] و سلّم: ینادی منادی من بطنان العرش یوم القیامة: یا اُمة محمّد إنّ الله عزّوجلّ قد عفی عنکم جمیعاً المؤمنین و المؤمنات تواهبوا المظالم وادخلوا الجنة برحمتی.[11]

[: پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ گفت: روز قیامت منادی از درون عرش ندا می‌دهد که ای اُمّت محمّد! به تحقیق که خداوند تمام شما را اعمّ از مردان و زنان مؤمن آمرزید (و از حقّ خویش گذشت پس شما نیز) ظلمها(یی که در حقّ یکدیگر کرده‌اید) ببخشید و به رحمت من وارد بهشت شوید.]

 

د: بغوی در تفسیرش ذیل آیه‌ی (قل لمن ما فی السموات و الأرض قل لله کتب علی نفسه الرحمة)[12] گفته:

أخبرنا الشیخ أبوالقاسم عبدالله بن علی الکرکانی أنا أبوطاهر الزیادی أنا حاجب بن أحمد الطوسی أنا عبدالرحمن المروزی أخبرنا عبدالله بن مبارک أنا عبدالملک بن أبی‌سلیمان عن عطاء بن أبی ریاح عن أبوهریرة قال: قال رسول الله ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم: إنّ لله رحمة واحدة بین الجنّ و الإنس و البهائم و الهوام فبها یتعاطفون و بها یتراحمون و بها تعطف الوحوش علی أولادها و أخّر الله تسعاً و تسعین رحمة یرحم بها عبادة یوم القیامة.[13]

[: پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ گفت: همانا برای خداوند یک (درجه و مرتبه از) رحمت است (که آن را) در میان جنّیان و انسانها و چارپایان و جانواران خزنده و گزنده (قرار داده است). پس به سبب همان (یک درجه) نسبت به یکدیگر عطوفت و ترّحم می‌کنند و به سبب همان (یک مرتبه از رحمت) است که حیوانات وحشی نسبت به فرزندان خویش محبّت می‌ورزند و خداوند نود و نه (مرتبه از) رحمتش را به تأخیر انداخته است و با آن در روز قیامت به بندگانش ترحّم می‌کند (و آنان را مورد مغفرت و بخشش قرار می‌دهد).]

 

هـ: ابراهیم بن محمّد جوینی خراسانی در فرائد السّمطین گفته است:

حدثنا الإمام الأطهر قطب‌الدّین المرتضی بن محمود بن محمّد بن محمّد الحسنی إجازةً فی شهور سنة إحدی و سبعین و ستمأة بهمدان قال: أنبأنا والدی ـ قدّس سرّه ـ و أخبرنا الإمام مجدالدّین أبوالحسن محمّد بن یحیی بن الحسین الکرخی بقرائتی علیه ظاهر قریة قهود ـ و هی التی تدعی نقور قلعة ـ قال: أنبأنا جدّی لأمی مجدالدّین أبومحمّد عبدالرّحمن بن الإمام مجدالدّین أبی‌القاسم عبدالله بن حیدر القزوینی أنبأنا شیخ الإسلام جمال السنة معین‌الدّین أبوعبدالله محمّد بن حمویه الحموینی قال: أنبأنا جمال الإسلام أبوالمحاسن علی بن الفضل الفاریدی[14] قال: أنبأنا والدی شیخ الإسلام أبوعلی الفضل بن علی محمّد الفارندی[15] قال: أنبأنا الإمام أبوالقاسم عبدالله بن علی شیخ وقته المشار إلیه فی الطریقة و متقدّم أهل الإسلام و الشریعة قال: أنبأنا أبوزید عبدالرّحمن بن محمّد بن أحمد یوم الثلاثاء من شوّال سنة ستّ و أربعمأة نبأنا أبوالعباس محمّد بن یعقوب الأصمّ نبأنا محمّد ابن سنان القزّاز نبأنا بهلول بن موزن حدّثنا موسی بن عبیدة نبأنا أیاس بن سلمة بن الأکوع عن أبیه أنّ رسول الله ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم قال: النجوم أمان لأهل السماء و أهل بیتی أمان لامتی.[16]

[پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ گفت: ستارگان موجب امنیّت اهل آسمان و اهل بیت من موجب امنیّت اُمّت من هستند.]

 

و: شمس‌الدّین محمّد بن احمد بن عثمان ذهبی در سیر اعلام النبلاء در شرح حال شیخ ابوالقاسم گُرَّکانی چنین گفته است:

الشیخ القدوة عالم الزهاد أبوالقاسم عبدالله بن علی بن عبدالله الطوسی الطابرانی الکرکانی … کان شیخ الصوفیة و المشار إلیه باأحوال و المجاهدة. سمع حمزة بن عبدالعزیز المهلّبی و عبدالله بن یوسف الاصبهانی و أبابکر الحیری و بمکّة من محمّد بن أبی‌سعد الإسفرایینی. ذکره السمعانی فعظّمه و فخّمه و قال: حدّثنا عنه ابن‌بنته عبدالواحد ابن الشیخ أبی‌علی الفارمذی و عبدالجبّار بن محمّد الخواری.[17]

 

ز: همچنین ذهبی در تاریخ الإسلام در شرح حال عبدالله بن محمّد بن حسین چنین گفته است:

… قال ابن السمعانی: مولده فی حدود سنة أربعین و أربعمأة و کان صالحاً کثیر الخیر و العبادة مع کبر السنّ و ثقل سمعه. سمع أبابکر محمّد بن عبدالله الفارسی بنیسابور و الإمام أباعلی الفضل الفارمذی … و قد رأی الشیخ أباالقاسم عبدالله بن علی الکرکانی و سمع ببغداد أبابکر الطریثیثی.[18]

 

ح: ابن‌نجّار بغدادی در ذیل تاریخ بغداد در شرح حال ابوالحسن بن ابی‌منصور علی بن احمد بن عبیدالله سروی مطوعی صوفی گفته است که ابوطاهر سلفی از کسانی است که از او حدیث شنیده است. آنگاه در ادامه گفته است:

قرأت بخط أبی‌طاهر السلفی و أخبرنیه مرتضی بن حاتم بقرائتی علیه بمصر قال: سألت أباالحسن علی الطبری السروی ببغداد عن مولده، فقال: ولدت سنة أربع و عشرین و أربعمأة بساریة و اقتدیت بأبی‌نعیم القزوینی بآمل و کان من مریدی أبی‌العباس القصّاب الآملی و رأیت المفرج المعروف بأخی الزنجانی بزنجان و أباالقاسم القشیری بنیسابور و أبالقاسم الکرکانی و أباعلی الفارمذی و أبابکر الصرام ثلاثتهم بطوس إلخ.[19]

 

ط: سمعانی در الأنساب در ذیل الفارمذی چنین گفته است:

بفتح الفاء و الراء و المیم بینهما الألف و فی آخرها الذال المعجمة. هذه النسبة إلی فارمذ و هی قریة من قری الطوس و المشهور بالنسبة إلیها أبوعلی الفضل بن محمّد بن علی الفارمذی لسان خراسان و شیخها و صاحب الطریقة الحسنة من تربیة المریدین و الأصحاب و کان مجلس وعظه علی ما سمعت کروضة فیها أنواع الأزهار و الثمار … له أولاد ثلاثة: أبوالمحاسن علی و أبوالفضل محمّد و أبوبکر عبدالواحد. فأما أبوالمحاسن فکان زاهداً متبرّکاً به، ظهر له قبول عند الخاصّ و العامّ سمع أبابکر محمّد بن أبی‌الهیثم الترابی و أباالخیر بن أبی‌عمران الصفار و جدّه لامه أباالقاسم بن علی الکرکانی و غیرهم … و أخوهما أبوبکر عبدالواحد کان بقیة أولاد الإمام علی و کان حسن الأخلاق جلیل القدر ظریفاً معاشراً سافر الکثیر و صحب المشایخ سمع بطوس والده و جدّه أباالقاسم الکرکانی.[20]

 

از آنچه نقل شد به دست می­آید که شیخ ابوالقاسم گُرَّکانی از برخی محدّثان مانند: امام أبوطاهر محمّد بن محمّد بن محمش زیادی شافعی نیشابوری[21](متوفی 410 ق)، أبو زید عبدالرحمن بن محمّد بن أحمد، ابویعلی حمزة بن عبدالعزیز مهلّبی صیدلانی (شیخ الأطبّاء)، أبومحمّد عبدالله بن یوسف بن احمد بن مامویه‌ی اردستانی مشهور به اصفهانی[22]، احمد بن حسن بن احمد مشهور به قاضی أبوبکر حیری شافعی (متوفی 421 ق) و ابوبکر محمّد بن أبو‌سعید بن سختویه‌ی اسفرایینی حدیث شنیده است. همچنین از آنجا که تصریح شده که او از محدّث اخیر (محمّد بن ابوسعید اسفرایینی) در مکّه حدیث شنیده معلوم می‌شود که شیخ ابوالقاسم گُرَّکانی سفری به مکه ـ و لابد به قصد زیارت بیت الله الحرام و احتمالاً درک محضر عالمان و محدّثان وقت در آن شهر یا شهرهای بین راه مانند بغداد ـ نیز داشته است. همچنین گُرَّکانی خود به نقل حدیث برای دیگران پرداخته و جمعی از او حدیث شنیده‌اند که برخی از این افراد عبارت‌اند از: ابومحمّد حسین بن مسعود فرّاء بغوی شافعی (متوفی 516 ق) صاحب تفسیر معالم التنزیل مشهور به تفسیر بغوی، عبدالجبّار بن محمّد خواری و دو تن از نوادگان دختری وی (فرزندان شیخ ابوعلی فارمدی) به نامهای: علی بن فضل مکنّی به ابوالمحاسن و عبدالواحد بن فضل مکنّی به ابوبکر. عبدالله بن محمّد بن حسین نیز فرد دیگری است که هرچند مرید یکی از مریدان ابوالعباس قصاب آملی بوده است لکن بنا به گفته‌ی ذهبی برای استفاده‌ی معنوی و دیدار با برخی از مشایخ خراسان (و شاید استماع حدیث از آنها) محضر شیخ ابوالقاسم گُرَّکانی را درک کرده است.

اهتمام مشایخ طریقت و عرفان به درک محضر عالمان و محدّثان عصر و شنیدن حدیث ـ به عنوان یکی از علوم شریعت ـ و ضبط آن و انتقال آن به طبقه‌ی پس از خویش نشان دهنده‌ی اهمیّت سنّت پیامبر اسلام ـ  صلّی الله علیه و آله ـ نزد ایشان و اصرار آنها بر تبعیّت از آن حضرت و اهل بیت و اصحاب خاصّ وی  ـ علیهم السّلام ـ و اقتدای به آنها است و با تکیه بر چنین شواهدی بطلان سخنان مغرضانه‌ی کسانی که قائل‌اند: صوفیان به کسب علم اهمیّت نمی‌داده‌اند و مریدان خویش را از کسب علوم ظاهر نهی می‌کردند و یا اینکه نسبت به احکام شرع و رعایت آن متهاون بودند به خوبی آشکار می‌شود. این نوشتار را به عنوان ختامه مسک با سخنی از سیّد الطائفه جنید بغدادی به پایان می‌بریم:

این راه را کسی باید که کتاب خدای بر دست راست گرفته باشد و سنّت مصطفی بر دست چپ و در روشناییِ این دو شمع راه می‌رود تا نه در مغاکِ شُبهت افتد و نه در ظلمتِ بدعت.[23]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع:

قرآن کریم

محمّد بن محمود ابن نجّار بغدادی، ذیل تاریخ بغداد، چاپ مصطفی عبدالقادر عطاء، بیروت 1417/1997

اسماعیل پاشا بغدادی، هدیة العارفین أسماء المؤلفین آثار المصنفین،  استانبول، 1951، چاپ افست بیروت [بی‌تا.].

حسین بن مسعود فرّاء بغوی، تفسیر البغوی المسمّی معالم التنزیل، چاپ خالد عبدالرحمن العک و مروان سوار، بیروت 1415/1995

ابراهیم بن محمّد جوینی، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الأئمّة من ذرّیتهم علیهم السّلام، چاپ شیخ محمّدباقر محمودی، بیروت 1400/1980

احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام، چاپ مصطفی عبدالقادر عطاء، بیروت 1417/1997

عبدالکریم بن محمّد رافعی قزوینی، التدوین فی أخبار قزوین، چاپ عزیزالله عطاردی، بیروت 1408/1987

محمّد بن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، چاپ شعیب الأرنؤوط و محمّد نعیم العرقسوسی، بیروت 1413/1993

ـــــــــــــــــ، تاریخ الاسلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت 1407/1987

سلطان‌محمّد بن حیدر گنابادی سلطان‌علیشاه، ولایت نامه، تهران 1384ش

عبدالکریم بن محمّد سمعانی، الانساب، چاپ عبدالله عمر البارودی، بیروت 1408/1988

خلیل بن ایبک صفدی، الوافی بالوفیات، چاپ احمد الأرناؤوط و ترکی مصطفی، بیروت 1420/2000

محمّدحسن بن محمّدباقر اصفهانی صفی‌علیشاه، دیوان صفی‌علیشاه، چاپ منصور شفق، تهران 1379ش

محمّد بن ابراهیم فریدالدین عطار، تذکرة الاولیاء، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران 1383

عبدالکریم بن هوازن قشیری، ترجمه‌ی رساله‌ی قشیریه، مترجم حسن بن احمد عثمانی، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران 1381

عبدالرزّاق کرمانی، تذکره در مناقب حضرت شاه نعمةالله ولی در مجموعه در ترجمه‌ی احوال شاه نعمت‌الله ولی کرمانی، تهران 1361ش/1983

محمّد بن اسحاق کلابادی، التعرّف لمذهب اهل التصوّف، چاپ احمد شمس‌الدین، بیروت 1422/2001

جواد نوربخش، پیران طریقت، تهران 1383ش

علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، چاپ محمود عابدی، تهران 1383

 

 

[1] . برای نمونه ر. ک: رساله‌ی قشیریه، باب اوّل: در بیان اعتقاد این طائفه در مسائل اصول نیز ر. ک: التعرف لمذهب أهل التصوّف، از الباب الخامس: شرح قولهم فی التوحید تا الباب السابع و العشرون: قولهم فی الإیمان.

[2] . تاریخ بغداد، ج7، ص251

[3] . همان، ج7، ص252

[4] . همان، ج7، ص250

[5] . این کلمه در منابع مختلف به صورتهای گرگانی (برای نمونه ر. ک: تذکره در مناقب حضرت شاه نعمة الله ولی در “مجموعه در ترجمه‌ی احوال شاه نعمت الله ولی کرمانی”، ص56)، گورکانی (برای نمونه ر. ک: ولایت نامه، ص243؛ دیوان صفی‌علیشاه، ص155)، کرّکانی (برای نمونه ر. ک: کشف المحجوب، ص255) کرگانی (ر. ک: پیران طریقت، ص33) جرجانی (همان، ص33) و در منابع عربی نیز به صورت کرکانی (برای نمونه ر. ک: تاریخ الاسلام، ج32، ص203؛ الوافی بالوفیات، ج17، ص175) ضبط شده است ولی از آنجا که ضبط صحیح آن گُرَّکانی به ضم گاف و فتح راء مشدّده‌ی مهمله است همه جا نام وی را چنین نوشته‌ایم.

[6] . التدوین فی أخبار قزوین، ج4، ص179

[7] . سوره‌ی بقرة، آیه‌ی201

[8] . کذا در نسخه‌ی طبع دارالمعرفة که ظاهراً غلط مطبعه‌ای است و الکرکانی الطوسی صحیح است.

[9] . تفسیر البغوی المسمّی معالم التنزیل، ج1، ص177

[10] . سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 68

[11] . همان، ج1، ص419

[12] . سوره‌ی أنعام، آیه‌ی 12

[13] . همان، ج2، ص78

[14] . کذا و الفارمدی صحیح است.

[15] . کذا و أبوعلی الفضل بن محمّد بن علی الفارمدی صحیح است.

[16] . فرائد السمطین، ج2، ص241

[17] . سیر اعلام النبلاء، ج18، ص405

[18] . تاریخ الاسلام، ج36، ص540

[19] . ذیل تاریخ بغداد، ج3، ص55

[20] . الانساب، ج4، ص335

[21] . برای شرح زندگی وی ر. ک: هدیة العارفین، ج2، ص59

[22] . برای شرح زندگی وی ر. ک: الانساب، ج1، ص108

[23] . تذکرة الاولیاء، ص450

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی