سلطان علیشاه گنابادی:
عالم و مفسّر امامی و از اقطاب سلسلۀ نعمت¬اللهی در قرن سیزدهم و چهاردهم. نام وی سلطان¬محمد است ولی به سلطان¬علیشاه ـ که لقب طریقتی وی است ـ مشهور است. خاندان وی مشهور به بیچاره بودند. در برخی منابع گفته شده که سابقۀ این لقب به دوران ولایتعهدی امام علی¬بن موسی الرضا علیه السّلام می¬رسد. همچنین گفته شده که یکی از اجداد وی، به نام امیرسلیمان خُزاعی، پس از شهادت امام حسین علیه السّلام به همراه طایفۀ بنی اسد، در دفن شهدای کربلا شرکت داشته و امام سجّاد علیه السّلام، اولاد و طایفۀ او را از برخی مالیات¬ها و عوارض معاف کرد (← نورعلیشاه گنابادی، ص 5؛ تابنده، ص 10 ـ 11). هر چند در درستی این سخنان می¬توان تردید کرد، با این وجود، طایفۀ مذکور به موجب حکمی ـ که تاریخ آن 1163 و متعلّق به زمان شاه سلیمان ثانی (حکـ: 1163) است ـ از روزگار صفویّه تا زمان ناصرالدین شاه (حکـ: 1264 ـ 1313) به دلایل فوق، از دادن مالیات معاف بوده¬اند و قرائن مذکور حاکی از ارادت و علاقمندی خاندان سلطان¬علیشاه به امامان شیعه علیهم السّلام است.
سلطان¬علیشاه در 1251، در بِیدُخت (شهری در جنوب خراسان) به دنیا آمد. پدر سلطان-علیشاه، حیدرمحمد نام داشت. حیدرمحمد از درویشان نعمت¬اللهی و اهل عبادت و سیر و سلوک بود (← معصوم¬علیشاه، ج 3، ص 540؛ کیوان قزوینی، 1387 ش، ص 4، 60؛ امامی خویی، ج 2، ص 947؛ تابنده، ص 16 ـ 17). او در 1254 به قصد زیارت عتبات عالیات، بیدخت را ترک کرد ولی هیچگاه به خانه بازنگشت و خبری از او به دست نیامد (← نورعلیشاه گنابادی، ص 17؛ تابنده، ص 17). سلطان¬علیشاه ـ که در آن زمان کودکی سه ساله بود ـ از آن پس تحت تربیت مادر و تکفّل برادر بزرگترش، محمّدعلی قرار گرفت (تابنده، ص 19؛ قس امامی خویی، همانجا). مادر سلطان¬علیشاه او را در شش سالگی به مکتب فرستاد و با وجود استعدادی که او در آموختن از خود نشان داد، به دلیل فقر، تا هفده سالگی از ادامۀ تحصیل باز ماند و برای کمک به خانواده به چوپانی پرداخت (نورعلیشاه گنابادی، ص 17؛ تابنده، ص 21 ـ 22). سلطان¬علیشاه پس از مدتی با دیدن همسالانش ـ که به تحصیل اشتغال داشتند ـ مشتاق کسب دانش شد و در نتیجۀ اصرار فراوان وی برای ادامۀ تحصیل، مادر و برادرش او را به مدرسه¬ای در بیلُند (یکی از روستاهای گناباد) فرستادند. سلطان¬علیشاه در بیلند به آموختن ادبیّات عرب، منطق و کلام پرداخت. از استادان وی در این مرحله می¬توان به ملاّعلی¬اکبر بیلندی اشاره کرد (← کیوان قزوینی، 1386 ش، ص 239؛ تابنده، ص 22 ـ 23).
سلطان¬علیشاه پس از مدتی برای ادامۀ تحصیل به مشهد رفت و به آموختن سطوح فقه و اصول، تفسیر، حدیث و رجال مشغول شد (← کیوان قزوینی، 1386 ش، ص 240؛ معصوم-علیشاه، ج 3، ص 540؛ معلم ¬حبیب¬آبادی، ج 4، ص 1384). او پس از مدتی به منظور تکمیل تحصیلات، عازم نجف شد. سلطان¬علیشاه در نجف به استفاده از درس¬های خارج فقه راضی نجفی* (متوفی 1290) و مشکور حولائی (متوفی 1273) پرداخت (کیوان قزوینی، 1386 ش، همانجا). سلطان¬علیشاه پس از چندی به ایران بازگشت و در تهران (مدرسۀ صدر) ساکن شد. او به دلیل تبحّر در ادبیّات عرب مورد توجّه طلاّب مدرسه قرار گرفت و در مدرسۀ مذکور به تدریس ادبیّات پرداخت. تسلّط وی در تدریس باعث شد تا مدرّسان دیگر به او حسادت بورزند و چون در آن ایّام، بابی¬ها از طرف حکومت مورد تعقیب قرار می¬گرفتند، او را به بابی بودن متّهم کنند. سلطان¬علیشاه به ناچار از مدرسۀ مزبور گریخت و تهران را به قصد خراسان ترک کرد. او با سختی خود را به سبزوار رساند و چون در آن ایّام، شهرت حاج ملاهادی سبزواری* (متوفی 1289) در شهرهای ایران پیچیده بود، برای آموختن حکمت و استفاده از حوزۀ درس وی در سبزوار اقامت گزید و نزد او به فراگرفتن حکمت پرداخت (← کیوان قزوینی، 1386 ش، ص 240 ـ 241؛ نورعلیشاه، ص 19 ـ 20؛ تابنده، ص 28؛ قس معصوم¬علیشاه؛ معلم حبیب¬آبادی، همانجاها که گفته¬اند¬ سلطان¬علیشاه از مشهد به سبزوار رفت و سخنی از سفر وی به نجف نگفته-اند). سلطان¬علیشاه از شاگردان خاصّ حاج ملاهادی سبزواری شد و در حکمت به جایگاه معتبری نائل شد (← کیوان قزوینی، 1386 ش، ص 241؛ نورعلیشاه گنابادی، ص 20؛ امامی خوئی، ج 2، ص 948؛ رضانژاد، ص 105).
سلطان¬علیشاه پس از مدتی از آموختن حکمت دلسرد شد و به این نتیجه رسید که آموختن حکمت نمی¬تواند در تهذیب نفس و نیل به مقامات معنوی به او کمک کند (← نورعلیشاه، ص 21؛ تابنده، ص 51 ـ 53). او در همان ایّام با یکی از عارفان و اقطاب سلسلهی نعمت¬اللّهی به نام محمّدکاظم اصفهانی (ملقّب به سعادت¬علیشاه) ـ که به همراه جمعی از مریدانش از اصفهان به مشهد می¬رفت و در بین راه از سبزوار می¬گذشت ـ ملاقات کرد و شیفتهی وی شد. سلطان¬علیشاه مدتی پس از این ملاقات، در 1280 عازم اصفهان شد و پس از دیدار مجدّد با سعادت¬علیشاه، به او دست ارادت داد و به جرگۀ درویشان نعمت¬اللّهی پیوست (← نورعلیشاه گنابادی، ص 22 ـ 23؛ معصوم¬علیشاه، همانجا؛ تابنده، ص 57 ـ 62؛ سبزواری، مقدمۀ امین، ص 93 ـ 94). سلطان¬علیشاه مدتی در اصفهان (مدرسۀ درب کوشک) توقّف کرد و در این مدّت، زیر نظر سعادت¬علیشاه به عبادات و ریاضت¬های شرعی پرداخت. او در این مدت چندی هم در مجلس درس فقه محمّدباقر مسجدشاهی اصفهانی شرکت کرد (← تابنده، ص 62، 65 ـ 66، 72 ـ 74). سلطان¬علیشاه در 1282 از سوی سعادت¬علیشاه مأمور به دعوت کردن خلق به راه خدا و تربیت و تکمیل دیگران شد و سعادت¬علیشاه با اعطای لقب سلطان¬علی، او را شیخ طریقت نعمت¬اللهی کرد (←معصوم¬علیشاه، همانجا؛ حبیب¬آبادی، ج 4، ص 1384؛ تابنده، ص 75 ـ 76، 81). سلطان¬علیشاه به گناباد بازگشت و تا پایان عمر در آنجا سکونت گزید و به کشاورزی پرداخت. سلطان¬علیشاه در 1284 به زیارت عتبات عالیات رفت و پس از انجام زیارت، در هنگام مراجعت، برای بار دیگر به اصفهان رفت و مدتی دیگر نزد سعادت¬علیشاه توقّف کرد. سعادت-علیشاه با اعطای لقب طریقتی سلطان¬علیشاه او را به عنوان جانشین و قطب سلسلۀ نعمت¬اللهی پس از خود تعیین کرد. سعادت¬علیشاه از آن پس از کسی دستگیری نمی¬کرد و عموم مراجعان را به گناباد نزد سلطان¬علیشاه می¬فرستاد (← کیوان قزوینی، 1387 ش، ص 62 ـ 63؛ نورعلیشاه گنابادی، ص 24؛ تابنده، ص 81، 91 ـ 92). در 1293 سعادت¬علیشاه درگذشت و سلطان¬علیشاه به عنوان قطب وقت سلسلۀ نعمت¬اللهی به ارشاد و دستگیری از دیگران می¬پرداخت. از آنجا که سلطان¬علیشاه در گناباد اقامت داشت، گناباد که تا آن روز قصبۀ کوچک و گمنامی بود، مشهور و محلّ آمد و شد طالبان طریقت و عرفان شد (← آقابزرگ طهرانی، 1403، ج 26، ص 102؛ کیوان قزوینی، 1387 ش، ص 59، 63؛ امامی خوئی، همانجا).
سلطان¬علیشاه در 1305 برای به جا آوردن حج به مکه و پس از آن، برای زیارت عتبات عالیات به عراق رفت. او در ایّام اقامت در عتبات با فقیهان مشهوری میرزا محمّدحسن شیرازی (← میرزای شیرازی، محمدحسن*) و زین¬العابدین مازندرانی (← مازندرانی، زین¬العابدین*) ملاقات کرد. برخورد عالمان مزبور با سلطان¬علیشاه در این دیدارها توأم با محبت و احترام بود (← تابنده، ص 102 ـ 105؛ قس مدرس تبریزی، ج 1، ص 431 که سال رفتن وی به حج را 1318 دانسته است). سلطان¬علیشاه پس از بازگشت به ايران، مدّتى در تهران توقّف کرد. مطابق گزارش اعتمادالسلطنه (← ج 1، ص 239) او با برخی از عالمان و فقیهان تهران ملاقات کرد و در این ملاقات¬ها، شخصیت و مقام علمی وی مورد تحسین آنها واقع شد. همچنین برخی از اعیان و رجال برجسته و مقامات دولتی مانند کامران میرزا نایب¬السلطنه به ملاقات او رفتند. ناصرالدّين شاه نیز ـ كه در آن زمان در جاجرود به سر مىبرد ـ برای ملاقات با او اظهار تمایل کرد ولى سلطان¬علیشاه با شنیدن اين سخن در رفتن از تهران شتاب کرد و علاقه¬ای به ملاقات با او از خود نشان نداد ( ← نورعلیشاه گنابادی، ص 28؛ تابنده، 1387، ص 105 ـ 107).
سلطان¬علیشاه در 1314، فرزند ارشد خود، ملاّعلی گنابادی را با اعطای لقب نورعلیشاه به عنوان جانشین و قطب بعدی سلسلۀ نعمت¬اللهی تعیین کرد (نورعلیشاه گنابادی، ص 29؛ تابنده، ص 126؛ برای متن فرمان جانشینی نورعلیشاه ← تابنده، ص 127، 129) .
از آنجا که روز به روز به شمار معتقدان و مریدان سلطان¬علیشاه افزوده می¬شد، برخی از عالمان و نیز ملاّک¬های گناباد نسبت به او ابراز دشمنی و حسادت می¬کردند و به تدریج به اذیت و آزار وی پرداختند چنانکه چندبار او را مسموم کردند (← کیوان قزوینی، 1387 ش، ص 78؛ امامی خوئی، ج 2، ص 947؛ تابنده، ص 110 ـ 111؛ 139، 145). برخی از عالمان گناباد نیز او را اهل بدعت می¬دانستند و از آن رو با او مخالفت می¬کردند (← کیوان قزوینی، 1386 ش، ص 247). مهمّ¬ترین مخالفان او عبارت بودند از ابوتراب نوغابی، ابوالقاسم¬خان-عمادالملک (حاکم طبس، فردوس و گناباد)، ملاّحسین قوژدی، سیّدمحمّدرضا عربشاهی و برادرش میرزامسیح (← کیوان قزوینی، 1387 ش، ص 84 ـ 87؛ آقابزرگ طهرانی، 1404، ج 2، ص 824؛ تابنده، ص 145 ـ 161). سرانجام مخالفان سلطان¬علیشاه او را در 1327 به قتل رساندند (← کیوان قزوینی، 1387 ش، ص 92 ـ 93؛ مدرس تبریزی، همانجا؛ تابنده، 176 ـ 179). در برخی منابع (← کیوان قزوینی، 1387 ش، ص 68 ـ 81؛ تابنده، ص 115) گفته شده که سلطان علیشاه به گونه¬ای کرامت مانند، بارها از کشته شدن خود خبر داده بود.
پیکر سلطان¬علیشاه در بیدخت، در محلی که اکنون مزار او و چند تن دیگر از اقطاب سلسلۀ نعمت¬اللّهی واقع و به مزار سلطانی مشهور است به خاک سپرده شد (← تابنده، ص 182 ـ 183؛ سلطانپور، ص 69). فرزند و جانشین او، نورعلیشاه بر مزار او بقعه¬ای ساخت که به تدريج توسعه يافت و در زمان صالح¬عليشاه، فرزند و جانشين نورعليشاه، كتابخانه و حسينيه¬اي نیز بر آن افزوده شد و امروزه محل زیارت علاقمندان او است (← ایزدگشسب، ص 84 ـ 85؛ تابنده، ص 561 ـ 562، 575 ـ 576).
شخصیت سلطان¬عليشاه و جایگاه علمي وعرفاني وي سبب تقویت و رواج شاخهاي از اين سلسله به نام نعمت¬اللهی سلطان¬عليشاهي یا نعمت¬اللهی گنابادی* (در مقابل نعمت¬اللهی صفی-علیشاهی و نعمت¬اللهی ذوالریاستینی) شد و عالمان و افراد مشهوری چون: شیخ عبدالله حائری (رحمت¬علیشاه)، عباسعلی کیوان قزوینی، اسدالله ایزدگشسب، عمادالدین سبزواری (نوۀ حاج ملاهادی سبزواری)، محمدمعصوم شیرازی (نائب¬الصدر)، عبدالرزاق بغایری* (از ریاضیدانان بزرگ و از پيشگامان فن نقشه برداري در ايران)؛ محمدصادق خویی و شيخ علي سراج¬الاطباء، طبيب ناصرالدين شاه از مریدان او شدند (← آزمايش، ص 123 ـ 124؛ تابنده، ص 348، 358 ـ 359، 407، 419، 448، 436؛ براي شمار دیگری از مريدان سلطان¬علیشاه ← تابنده، ص 356 ـ 457).
سـلطان¬علیشاه همچنین در زمان قطبیّت خود به شماری از مریدانش اجازهی ارشـاد و دستگیری معنوی از دیگران داد که عبارت¬اند از: محمّدصادق نمازی شیرازی ملقّب به فیض-علی، محمّدجعفر برزُکی کاشانی ملقّب به محبوب¬علی، میرزا علی¬آقا ملقّب به حسام¬الدّین¬علی و شیخ عبدالله حائری ملقّب به رحمت¬علیشاه (← تابنده، ص 115؛ سلطانی، ص 192).
سلطان¬علیشاه دارای تألیفاتی است که برخی از آنها چاپ شده¬اند. این آثار عبارت¬اند از:
1 ) سعادتنامه: این کتاب، اولّین اثر سلطان¬علیشاه پس از درگذشت مرشدش، سعادت¬علیشاه است که به نام او نگاشته شده و موضوع آن، فضیلت علم، اقسام آن، وجوب طلب آن از عالمان و مشایخ طریقت و آداب رسيدن به خدمت ایشان است. تاریخ تألیف سعادت¬نامه 1304 بوده و در 1379 ش در تهران، به چاپ رسیده است.
2 ) بیانالسعادة فی مقامات العبادة: دومین تألیف سلطان علیشاه و مهمّ¬ترین اثر وی است. سلطان علیشاه این تفسیر را نیز به نام مرشد خود، سعادت¬علیشاه نوشته است. اهمیّت این تفسیر از آن رو است که یگانه تفسیر کامل قرآن به مذاق عرفانی شیعه است. بیان السعادة در 1311 پایان یافته و در 1314، در دو جلد به چاپ (سنگی) رسیده است. پس از آن سلطان¬حسین تابنده گنابادی (ملقّب به رضا علیشاه) که از نوادگان مفسّر و همچنین از اقطاب متأخّر سلسلۀ نعمت-اللهی بود، آن را مقابله و تصحیح و با افزودن مقدّمه¬ای در 1385 در چهار مجلّد، به چاپ رساند که چاپ مزبور در 1408، در بیروت به صورت افست منتشر شد (برای اطلاع بیشتر از ویژگی¬های این تفسیر ← بیان السعادة*؛ همچنین برای شبهاتي كه در انتساب اين اثر به سلطان-عليشاه گفته شده و پاسخ به آن ← آقابزرگ طهرانی، ج 3، ص 182؛ تابنده، ص 203 ـ 211). قسمت¬هایی از بیان السعادة را سلطان¬حسین تابنده (رضا علیشاه) تحت این عناوین به فارسی ترجمه و شرح کرده است:
رهنمای سعادت (تهران 1342 ش)، ترجمه و تفسیر مقدّمۀ بیان السعادة و شرح تفسیر سوره¬های فاتحه، أعلی، ضُحی، انشراح، قدر، نصر و اخلاص.
قرآن مجید و سه داستان اسرارآمیز عرفانی (تهران 1365 ش)، ترجمه و شرح تفسیر سه داستان اصحاب کهف، موسی و خضر و ذوالقرنین از سورۀ کهف.
سه گوهر تابناک از دریای پرفیض کلام الهی (تهران 1376 ش)، ترجمه و شرح تفسیر آیة الکرسی، آیات آخر سورۀ بقره و آیۀ نور.
همچنین محمّدرضا خانی و حشمت¬الله ریاضی، تمام بیان السعادة را به فارسی ترجمه کرده و در 14 مجلّد به چاپ رسانده¬اند.
3) مجمع¬السّعادات: سومین تألیف سلطان¬علیشاه و در شرح برخی از روایت¬های کتاب اصول کافی به شیوۀ اهل عرفان است. سلطان¬¬علیشاه این اثر را نیز به نام سعادت¬علیشاه تألیف کرده است. مجمع¬السعادات در 1315 خاتمه یافته و در 1317 به صورت سنگی و در 1353 ش به صورت حروفی به چاپ رسیده است .
4) ولایتنامه: این کتاب پس از مجمع السعادات نوشته شده و دربارۀ ولایت و آداب و شرایط ذکر است. تألیف آن در 1320 به اتمام و در 1324 به چاپ رسیده است.
5 ) بشارةالمؤمنین: این کتاب دربارۀ آیات و روایاتی است که برای مؤمن بشارت به شمار می-آیند. بشارةالمؤمنین در 1325 به اتمام رسیده و اولین بار در 1338 توسّط سیّدهادی اصفهانی روح الامین با خط اسماعیل بن محمّدتقی دزفولی به چاپ سنگی رسید و در 1378 و 1403 به صورت حروفی نیز چاپ شد.
6) تنبیهالنائمین: سلطان¬علیشاه این کتاب را به تقاضای حسینعلی موثق¬السلطان تألیف کرده و در آن، از راه خواب طبیعی به اثبات عوالم ماوراء طبیعت و تجرّد و بقای روح پرداخته است. این کتاب در 1323 نوشته شده و در همان سال نیز به چاپ رسیده است. این اثر بار دیگر به همراه رساله¬ای در خواب مغناطیسی به نام رسالۀ خواب مصنوعی از سلطان¬حسین تابنده گنابادی (رضا علیشاه) در 1318 ش به چاپ رسیده است.
7) توضیح: این اثر شرحی فارسی بر کلمات قصار باباطاهرعریان است. این شرح در سال 1326 به پایان و در 1333 به چاپ رسیده است .
8) ایضاح: آخرین تألیف سلطان¬علیشاه و شرح همان کلمات باباطاهر ولی به زبان عربی است. ایضاح ترجمۀ عربی اثر قبل نیست و تألیفی جداگانه است. نویسنده آن را در صفر 1327 و چهل روز پیش از درگذشت خویش به اتمام رسانده و در 1307 ش به کوشش رضی سراج الحکماء و به خط امیر معزّی به چاپ رسیده است (← آقابزرگ طهرانی، ج 3، ص 181؛ مدرس تبریزی، همانجا؛ معلم حبیب¬آبادی، ج 4، ص 1384 ـ 1385؛ سلطان¬علیشاه، ص 482؛ همو، مقدمۀ نورعلی تابنده، ص چهار؛ تابنده، ص 241 ـ 246؛ قس آقابزرگ طهرانی، 1404، ج 2، ص 824 که رسالۀ ذوالفقار را جزء آثار سلطان¬علیشاه ذکر کرده است).
سلطان¬علیشاه علاوه بر این آثار، تألیفات دیگری نیز داشته که چاپ نشده¬اند مانند: وجیزه در علم نحو، حاشیه بر تهذیب المنطق تفتازانی و حاشیه بر اسفار ملاصدرا (تابنده، ص 217 ـ 218).
منابع: مصطفي آزمايش، درآمدي بر تحولات تاريخي سلسلۀ نعمت¬اللهيه در دوران اخير، تهران 1381 ش؛ محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت 1403؛ همو، طبقات اعلام الشیعة: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، مشهد 1404؛ محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، چهل سال تاریخ ایران در دورۀ پادشاهی ناصرالدین شاه المآثر و الآثار، چاپ ایرج افشار، تهران 1363 ش؛ محمدامین امامی خویی، مرآة الشرق موسوعة تراجم اعلام الشیعة الامامیة فی القرنی الثالث عشر و الرابع عشر، چاپ علی صدرائی خوئی، قم 1427/2006؛ اسدالله ایزدگشسب، شمس التواریخ به انضمام مجموعهاي از اشعار مؤلف، چاپ عبدالباقي ايزدگشسب، تهران 1345 ش؛ سلطان¬حسین تابنده، نابغۀ علم و عرفان در قرن چهاردهم شرح حال مرحوم حاج ملاسلطان¬محمد گنابادی سلطان علیشاه، تهران 1384 ش؛ غلام-حسین رضانژاد (نوشین)، حکیم سبزواری زندگی ـ آثار ـ فلسفه، تهران 1371 ش؛ ملاهادی سبزواری، دیوان اسرار کلیات اشعار فارسی حاج ملاهادی سبزواری، چاپ سیدحسن ¬امین، تهران 1380 ش؛ علی¬محمد سلطانپور، «شرح حال» در یادنامۀ صالح، تهران 1380 ش؛ سلطان¬محمد بن حیدرمحمد سلطان¬علیشاه، بشارة المؤمنین، تهران 1387 ش؛ همو، مجمع السعادات، تهران 1384 ش؛ محمدباقر سلطاني، رهبران طريقت¬ و عرفان، تهران 1348 ش؛ محمدمعصوم بن زین¬العابدین معصوم¬علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران 1382 ش؛ عباسعلی کیوان قزوینی، «رسالۀ شهیدیه» در دو رساله در زندگی و شهادت جناب سلطان علیشاه، چاپ شهرام پازوکی، تهران 1387 ش؛ همو، رازگشا، چاپ محمود عباسی، تهران 1386 ش؛ محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیة او اللقب یا کنی و القاب، تهران 1369 ش؛ محمدعلی معلم حبیب¬آبادی، مکارم¬الآثار در احوال رجال دو قرن 13 و 14 هجری، اصفهان 1351 ش؛ ملاعلی نورعلیشاه گنابادی، «رجوم الشیاطین» در دو رساله در زندگی و شهادت جناب سلطان علیشاه، چاپ شهرام پازوکی، تهران 1387 ش.