درآمدی بر پیشینه ی عرفان و تصوف در نجف اشرف

عرفان نجف، با وجود آن که نجف از قرن دوم به عنوان محل دفن امام علی¬بن ابی¬طالب ـ علیه السلام ـ مهمترین شخصیت در عرفان و تصوف اسلامی ـ که بیشتر سلاسل صوفیه به وی ختم می¬شوند ـ نزد مسلمانها و به ویژه شیعیان شناخته شده بود (← حمدالله مستوفی، ص31 ـ 32؛ شریف ادریسی، ج1، ص381 ـ 382؛ حرزالدین، ج2، ص54 ـ 58، 64 ـ 65؛ قس لسترنج، ص84 که ظاهر شدن قبر امام علی ـ علیه السلام ـ در قرن دوم را تنها مخصوص منابع شیعی دانسته و قدیم¬ترین توصیف دربارۀ مدفن آن حضرت را مربوط به قرن چهارم دانسته است)، بر خلاف شهرهایی مانند بغداد که دارای خانقاه¬ها و رباطهای بزرگ و محل اجتماع و دیدار صوفیان و افادۀ مشایخ طریقت بود، چنین نبوده و در قرون اولیه، جریان عرفانی شناخته شده¬ای در نجف وجود نداشته و یا دست کم ذکری از آن در منابع به میان نیامده است.
در قرن چهارم و پنجم آل بویه (حکـ: 320 ـ 447) در شکل گرفتن مرکزی آباد برای شیعیان در جوار مدفن امام علی ـ علیه السلام ـ اقدامات مؤثری کردند (← شیبی، ج2، ص38 ـ 39). در قرن پنجم با وجود اضمحلال آل بویه و از دست رفتن قدرت آنها، شیخ طوسی (متوفی 460) حوزۀ علمی خویش را به دلیل نزاعهای شدید میان اهل سنت و شیعیان در بغداد به ناچار به نجف انتقال داد. این مهاجرت باعث رونق گرفتن نجف و تبدیل آن به یک مرکز علمی برای امامیان شد (← ابن-کثیر، ج12، صص86؛ طوسی، مقدمۀ خرسان، ص17؛ قمی، ج2، ص751؛ حرزالدین، ج1، ص100). در چنین شرایطی بعید به نظر می¬رسد که این شهر ـ به عنوان یک زیارتگاه و مکان معنوی ـ شاهد حضور مشایخ عرفان و طریقت به ویژه عارفان امامی نبوده باشد. هر چند در این زمان نیز منابع اشاره¬ای به طریقت عرفانی خاصی که خاستگاه آن نجف باشد نمی-کنند. با این همه به نظر می¬رسد که به تدریج نجف فضای عرفانی بیشتری پیدا کرد زیرا در قرن ششم و هفتم، اهل فتوت ـ که اگر آنها را از صوفیۀ شیعه به حساب نیاوریم دست کم دارای مشترکات فراوانی با آنها هستند ـ در نجف اقامت داشتند و از موقعیت اجتماعی ممتازی برخوردار بودند تا آنجا که برخی از خلفای عباسی و نیز وزیران خلفای مزبور، نزد آنها حضور -یافته مراسم تشرف به فتوت را به جا می¬آوردند. این مراسم در بیشتر اوقات توسط نقیب حرم امام علی ـ علیه السلام ـ و در کنار ضریح آن حضرت انجام می¬گرفت. به عنوان نمونه خلیفۀ عباسی، المستنصر بالله (حکـ: 623 ـ 640) به اشارۀ عالم امامی، عبدالله بن مختار علوی کوفی به نجف رفت و نزد ضریح امام علی ـ علیه السلام ـ با پوشیدن سروال فتوت در سلک فتیان درآمد (← آقابزرگ طهرانی، ج؟، ص94؛ حرزالدین، ج1، ص232، 234 ـ 235؛ ج2، ص164). علی بن موسی بن جعفر مشهور به سید ابن¬طاووس نیز که از عالمان و عارفان امامی به شمار می¬رود در اوائل خلافت المستعصم بالله (حکـ: 640 ـ 656) به مدت سه سال در نجف اقامت داشته است. تأثیر حضور چنین عالمانی را با توجه به آثاری که در ترغیب به زهد و عبادت مانند: اقبال الاعمال، جمال الاسبوع و المجتنی به وجود می¬آوردند و احیاناً شاگردانی که می¬پروردند در تقویت فضای عرفانی نجف نمی¬توان نادیده گرفت (← ابن¬طاووس، مقدمۀ مجیدی، ص29؛ هدایت، ص25؛ شیبی، ج2، ص98 ـ 99). در قرن هفتم فضای نجف مکان مناسبی برای اقامت، اعتکاف و خلوت نشینیهای زاهدان و صوفیان بوده است چنان که بسیاری از آنها به قصد زیارت، سکونت و اعتکاف از شهرهای دیگر عالم اسلام به آنجا میرفتند. به عنوان مثال در شرح حال سید محمد بن ابراهیم بن موسی خراسانی ملقب به حاج بکتاش ولی، مؤسس طریقۀ بکتاشیه آمده است که او از خراسان به عراق رفت و مدتی در نجف اقامت کرد و در یکی از حجره¬های صحن امام علی ـ علیه السلام ـ به اعتکاف نشست. بعدها مکان حجرۀ مذکور تعمیر شد و با توسعه و اضافات بسیار به صورت تکیۀ مشهور بکتاشیه درآمد. وجود بنای معتبر تکیۀ (= خانقاه) بکتاشیه در غرب حرم امام علی ـ علیه السلام ـ که علاوه بر غرفه¬ها و ایوانهای مخصوص برای زائران، دارای زاویه¬های ویژه¬ای برای خلوت نشینی صوفیان بکتاشی و نیز ایوانهایی برای اجتماع آنها بوده است به خوبی گویای حضور پر رنگ این طریقت عرفانی در نجف اشرف است. تکیۀ بکتاشیه دارای موقوفات فراوانی در ساحل نهر هندیه بوده است (← محمدمعصوم شیرازی، ج2، ص346؛ حرزالدین، ج1، ص390 ـ 392؛ تمیم داری، ج1، ص89).
همچنین در همین قرن علاءالدین عطاءالملک محمد بن محمد جوینی در 666 خانقاهی در نجف برای سکونت مقیمان آنجا ساخت و برای آن موقوفات و برای ساکنان آن مستمری در نظر گرفت. این خانقاه در غرب حرم امام علی ـ علیه السلام ـ و در جنب تکیۀ بکتاشیه قرار داشته و برخی از ستونهای آن تا 1350 همچنان باقی بوده است (← ابن¬الفوطی، ص358؛ ذهبی، ج51، ص82؛ شیبی، ج2، ص78، 90؛ حرزالدین، ج1، ص254، ج2، ص196 ـ 197).
در قرن هشتم و در زمان فرمانروایی ایلخانان در برخی از شهرهای عراق از جمله نجف خانقاه¬هایی ساخته شد. به عنوان نمونه غازان خان دارالسیاده و خانقاهی در نجف ساخت. همچنین سلطان محمد خدابنده و پسرش، سلطان ابوسعید علاوه بر مدرسه، خانقاهی در نجف ساختند (← حمدالله مستوفی، ص32؛ شیروانی، ج3، ص1770). ابن¬بطوطه نیز که در همین قرن از نجف عبور کرده است، در سفرنامۀ خود (← ج1، ص188) خبر از شیعیان صوفی (الصوفیة من الشیعة) و نیز خانقاه¬ها و زاویه¬هایی آباد در نجف داده است. وجود این صوفیان و خانقاه¬های مزبور دلیل وجود طریقه یا طریقه¬های عرفانی و در عین حال شیعی در نجف بوده است. همچنین سید حیدر آملی از عارفان امامی قرن هشتم به گفتۀ خودش مدتها در نجف به ریاضت، خلوت، عبادت و طلب علم اشتغال داشته است (← آملی، ج1، ص531). به نظر می¬رسد که از جمله دلایل مساعد بودن نجف برای سکونت صوفیان، نگاه مثبت و توأم با مدارای عالمان امامی به این مقوله بوده چنان که مشهورترین عالم، فقیه و متکلم امامی این قرن، علامۀ حلی (متوفی 726) نگاهی کاملاً مثبت به صوفیه داشته و قائل بوده است که تمام صوفیان و ارباب اشارات و نیز اهل فتوت خرقۀ خود را به امام علی ـ علیه السلام ـ می¬رسانند (← علامۀ حلی، ص238). احمد بن محمد ابن¬فهد حلی (متوفی 841) یکی دیگر از عالمان امامی این قرن است که طبق منابع علاوه بر شریعت، در طریقت نیز به کمال رسیده بود و از او به صوفی، مرتاض و اهل ذوق و عرفان یاد شده است. او شاگردان و مریدانی داشته که از اطراف به منظور استفاده از وی نزد او می¬آمده¬اند و هر چند ساکن نجف نبود و در حله و کربلاء می¬زیست ولی تربیت معنوی شاگردان سلوکی وی ـ و از آن جمله سید محمد نوربخش ـ نمی¬توانست بر اقبال عموم و از جمله اهالی نجف نسبت به مقولۀ عرفان تأثیر مثبتتی نداشته باشد (← شوشتری، ج1، ص579؛ خوانساری، ج1، ص71 ـ 72؛ نامۀ دانشوران ناصری، ج1، ص372).
در قرون نهم، دهم و یازدهم حوادثی مانند حملۀ مشعشعیان به نجف و کشتار اهالی آن و همچنین رقابت دو دولت ایران و عثمانی بر سر عراق و شهرهای آن از جمله نجف بارها امنیت آن را از بین برد یا به مخاطرۀ جدی افکند و هر چند حرم امام علی ـ علیه السلام ـ پس از تخریبهای متعدد، چند بار به دست سلاطین صفوی و عثمانی مرمت و بازسازی شد و گاه اقداماتی مانند حفر نهر و تهیۀ آب شیرین برای اهالی نجف انجام شد ولی در منابع اشاره¬ای به ساختن و یا بازسازی خانقاه¬های صوفیان دیده نمی¬شود (← حرزالدین، ج1، ص242، ج2، ص253 ـ 254، 259 ـ 260، 265، 268 ـ 269، 275، 286 ـ 288، 291، 294 ـ 296؛ 309 ـ 310). سیاست شاهان صفوی مبنی بر تقویت هر چه بیشتر فقیهان و عالمان امامیِ عاری از گرایش¬های عرفانی و بی¬توجهی نسبت به مشایخ تصوف و عرفان و بلکه تضعیف آنها و نابود کردن بسیاری از خانقاه¬ها و قبور مشایخ و مزارهای ایشان در ایران باعث شد که فضای نجف نیز به عنوان بخشی از مملکت ایران عصر صفوی تغییر کند تا آنجا که به تدریج تبدیل به محیطی شود که تنها پذیرای علوم نقلی مانند: فقه، تفسیر و حدیث باشد و محیط مناسبی برای افکار و اندیشه¬های صوفیانه و عرفانی به حساب نیاید (← امین الشریعۀ خویی، مقدمۀ خواجوی، ج1، ص سی و دو ـ سی و سه؛ کیانی، ص260 ـ 265؛ قس زرین¬کوب، ص223؛ تمیم داری، ج1، ص97). در این ایام فترت یکی از کسانی که در ترویج تعالیم عرفانی در نجف کوشید قطب¬الدین سید محمد نیریزی (متوفی 1173) از مشایخ سلسلۀ ذهبیه بود که در ضمن سفرهای خویش مدتی نیز در نجف توقف کرد و در آن ایام به تدریس کتاب الفتوحات المکیة پرداخت. گفته شده که او همچنین در نجف موفق به تربیت روحانی شاگردانی شد که برخی از آنها عبارت¬اند از: مولی محراب گیلانی (متوفی 1217)، شیخ جعفر نجفی مشهور به کاشف الغطاء (متوفی 1227) و سید محمدمهدی طباطبائی بروجردی مشهور به بحرالعلوم (متوفی 1212) (← محمدمعصوم شیرازی، ج3، ص217؛ هدایت، ص574؛ امین الشریعۀ خویی، مقدمۀ خواجوی، ج1، ص سی و سه ـ سی و چهار). یکی دیگر از شاگردان مشهور نیریزی، آقا محمد بیدآبادی (متوفی 1198) است (← بیدآبادی، مقدمۀ صدرائی خویی، ص7). شاگردان آقا محمد بیدآبادی بعدها بنا به یک روایت موفق به ایجاد مکتب عرفانی خاصی در نجف شدند که مشهورترین چهرۀ آن آخوند ملا حسینقلی همدانی بوده است (← ادامۀ مقاله).
اندکی پس از درگذشت قطب¬الدین سید محمد نیریزی، میرعبدالحمید حیدرآبادی دکنی ملقب به معصوم¬علیشاه از مشایخ سلسلۀ نعمت¬اللهی در اوائل قرن سیزدهم به نجف رفت و مدتی در آنجا اقامت گزید و توسط شاگردانش سبب ترویج تصوف و جذب و گرایش مردم به آن گردید. معصوم¬علیشاه دکنی در 1190 و زمانی به ایران آمد که به دلیل سیاست صفویان مبنی بر سختگیری نسبت به مشایخ عرفان و تصوف و نیز بی¬ثباتی و آشوبهای ناشی از انقراض دولت صفویه و ناامنی ناشی از حملات افغان¬ها تقریباً در هیچیک از شهرهای ایران خانقاه و رباط آباد و نیز شیخی که به ارشاد و ترویج طریقت مشغول باشد وجود نداشت. معصوم¬علیشاه دکنی که با ترویج طریقت نعمت¬اللهی و تربیت شاگردان پس از سالها سبب احیاء عرفان و تصوف در ایران شده بود چندی به همراه مریدان خود به نجف رفت و در آنجا اقامت گزید (← محمدمعصوم شیرازی، ج3، ص 170 ـ 171، 174؛ هدایت، ص539؛ سلطانی، ج9، ص27 ـ 28، 30). او در حدود پنج سال در عتبات (و از جمله نجف) ماند و با وجود آن که در ترویج طریقت نعمت¬اللهی در عراق توفیق چندانی نیافت ولی به گفتۀ منابع خلیفۀ وی، محمدعلی بن عبدالحسین طبسی اصفهانی ملقّب به نورعلیشاه که چندی در کربلا اقامت کرد، در ترویج طریقت نعمت¬اللهی موفقیت بیشتری یافت و برخی از عالمان و مجتهدان مشهور امامی در عتبات مانند سید علی طباطبائی مشهور به آقا سید علی صاحب ریاض (متوفی 1231)، سید محمدمهدی طباطبائی بروجردی مشهور به بحرالعلوم، ملا عبدالصمد همدانی ملقب به فخرالدین (متوفی 1216) و شاگرد وی، حاج میرزا آغاسی (متخلص به فخری و متوفی 1265) به او دست ارادت دادند (← دیوان¬بیگی شیرازی، ج2، ص1038؛ محمدمعصوم شیرازی، ج3، ص198 ـ 201؛ هدایت، ص555، 566، 699؛ همایونی، ص32؛ زرین¬کوب، ص314، 321). بحرالعلوم که از مشهورترین فقیهان امامی قرن دوازدهم و سیزدهم در نجف بود علاوه بر جایگاه معتبری که در علوم ادبی، فقه، اصول و رجال داشت، دارای شخصیتی معنوی نیز بود به طوری که در منابعی که به شرح حال وی پرداخته¬اند سخن از کرامت¬ها و همچنین ملاقاتهای او با امام غائب شیعیان، محمد بن الحسن ـ علیه السلام ـ به میان آمده است و او را دارای گرایشهای عارفانه و صوفیانه دانسته¬اند (← خوانساری، ج7، ص203 ـ 204؛ امین، ج1، ص178، ج10، ص158؛ نوری، 1415، ج2، ص44 ـ 45؛ قمی، ج2، ص1034 ـ 1041). علاوه بر آن او صاحب رساله¬ای عرفانی در سیر و سلوک ـ که گاه تحفة الملوک فی السیر و السلوک و گاه رسالة فی السیر و السلوک نامیده شده است ـ میباشد که کاملاً بر مذاق صوفیه نوشته شده است (← آقابزرگ طهرانی، 1403، ج12، ص284 ـ 285، ج26، ص173؛ امین، ج10، ص160؛ حسینی طهرانی، 1417، ص14 ـ 20؛ مصطفوی، ص7 ـ 10؛ قس بلاغی، ص27، 584 که کتاب مذکور را سفرنامه خوانده و آن را از شیخ عبدالکریم عریان، از عارفان ساکن نجف و از استادان سید حسین حسینی نعمت¬اللهی ملقّب به شمس العرفاء دانسته است). همچنین گفته شده که در تنها تصویر موجود از وی، او دارای لباس و هیأتی مشابه درویشان بوده است (← حسینی طهرانی، 1431، ج1، ص301). بلاغی (← ص12) از اقطاب سلسلۀ شمسیۀ نعمت¬اللهی نیز خرقۀ خود را از طریق وی به نورعلیشاه می¬رساند. با فرض درستی حتی بخشی از مطالب گفته شده و شواهد موجود، این مقدار مسلم است که شخصیت بحرالعلوم به گونۀ روشنی از سایر فقیهان عصر خویش ممتاز بوده و این امتیاز به دلیل مقامات معنوی وی بوده است. از آنجا که بحرالعلوم در امور معنوی اصحاب سرّ و شاگردانی داشته است (← نوری، ص347 ـ 348؛ بلاغی، ص12) چنین به نظر می¬رسد که او به نوبۀ خویش در رواج نوعی طریقت در نجف دارای نقش بوده است. همچنین علاوه بر بحرالعلوم گفته شده که برخی دیگر از مشهورترین مجتهدان امامی مانند شیخ مرتضی انصاری، سید محمدکاظم طباطبائی یزدی و سید ابوالحسن اصفهانی در خفا اهل طریقت (در بعض موارد نعمت¬اللهی) بودند ولی به دلیل جوّ نجف که گرایش به عرفان و تصوف را برنمی¬تافت از اظهار آن خودداری می¬کردند (← همایونی، ص177؛ تابنده، 1377 ش، ص96). همچنین گفته شده که شیخ انصاری با ارسال چند نامه با مهر خویش به میرزا ابوالقاسم شیرازی مشهور به راز (متوفی 1286)، از اقطاب سلسلۀ ذهبیه از او درخواست دستورالعمل طریقتی کرده و همت طلبیده بود (← پرویزی، ص153).
شناخته شده¬ترین طریقت عرفانی نجف طریقه¬ای است که با نام یکی از فقیهان و عارفان امامی قرن سیزدهم و چهاردهم به نام آخوند ملا حسینقلی شوندی دَرجزینی همدانی (متوفی 1311) شناخته می¬شود. او که مدتی در تهران و سبزوار به تحصیل علوم عقلی پرداخته بود سرانجام به عتبات عالیات رفت و در زمرۀ شاگردان شیخ مرتضی انصاری درآمد (← مطهری، ص604 ـ 605؛ صدوقی¬سها، ص209). ملا حسینقلی همدانی در نجف با یکی از عارفان امامی به نام سید علی بن محمد شوشتری (متوفی 1283) مشهور به آقا سید علی شوشتری آشنا شد و تحت نظر وی به سیر و سلوک پرداخت (← حسینی طهرانی، 1389 ش، ص122 ـ 123؛ صدوقی¬سها، همانجا). سید علی شوشتری از عارفان بلندمرتبه¬ای بود که برای احترام شیخ مرتضی انصاری در درس فقه و اصول او حاضر می¬شد و شیخ مرتضی انصاری در تهذیب نفس و سیر و سلوک شاگرد وی بود و به او ارادت می¬ورزید (← محمدمعصوم شیرازی، ج3، ص466؛ امام خمینی، ص23 ـ 24؛ حسینی طهرانی، 1389، ص122؛ صدوقی¬سها، همانجا). سید علی شوشتری که طی ماجرایی اسرارآمیز با فردی به نام ملاقلی جولا آشنا شده بود، خود ظاهراً در امور باطنی و معنوی از شاگردان او بوده است (← محمدمعصوم شیرازی، ج3، ص466 ـ 467؛ حسینی طهرانی، 1389، ص121 ـ 122؛ حسن¬زاده آملی، ج2، ص591 ـ 592). از سلسلۀ ملاقلی جولا و اینکه استاد او چه کسی بوده است چیزی دانسته نیست (← حسینی طهرانی، 1389، ص123؛ حسن¬زاده آملی، 1364 ش، ج2، ص591؛ همو، 1375 ش، ص129) و به همین دلیل گاه از عارفان اویسی و از کسانی که در کامل شدن، بدون واسطه از ناحیۀ امام غائب شیعیان ـ علیه السلام ـ تربیت می¬شوند و فیض می¬گیرند دانسته شده است (← صدوقی¬سها، ص211). با وجود این، عدم اطلاع از استاد یا استادان طریقتی وی را نمی¬توان لزوماً به حساب استاد نداشتن و اویسی بودن وی قلمداد کرد و ادعای مزبور از دلیل کافی برخوردار نیست. مطابق روایتی دیگر آقا سید علی شوشتری از شاگردان سید صدرالدین کاشف دزفولی و او از شاگردان آقا محمد بیدآبادی و او نیز شاگرد عارف امامی مشهور قرن دوازدهم، سید قطب¬الدین محمد نیریزی است (← صدوقی¬سها، ص211 ـ 213؛ صداقت، ص100). سلسلۀ مشایخ سید قطب¬الدین محمد نیریزی ـ که به ذهبیه مشهور است ـ به علاءالدولۀ سمنانی و از او به جنید بغدادی و در نهایت از طریق سری سقطی و معروف کرخی به امام هشتم شیعیان، علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ می¬رسد (← خاوری، ص166 ـ 169؛ استخری، ص61 ـ 62).
در هر حال پایه¬گذار این مکتب در نجف آقا سید علی شوشتری بود که به وسیلۀ شاگرد او، ملا حسینقلی همدانی توسعه یافت (← وکیلی، ص26). ملا حسینقلی همدانی پس از طی منازل عرفانی نزد سید علی شوشتری به عنوان یکی از مشهورترین استادان اخلاق و عرفان در حوزۀ علمیۀ نجف به تربیت معنوی شاگردانی پرداخت که عدۀ آنها را (اعم از بی واسطه و با واسطه) تا سیصد تن ذکر کرده¬اند (← حسینی طهرانی، 1428، ص17؛ حسن¬زاده آملی، 1364 ش، ج2، ص592). مشهورترین شاگردان مکتب ملا حسینقلی همدانی عبارت¬اند از: شیخ محمد بهاری همدانی (متوفی 1325)، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (متوفی 1343)، سید احمد کربلائی مشهور به بکاء و واحد العین (متوفی 1332)، سید عبدالغفار مازندرانی، میرزا محمد بن رجبعلی طهرانی عسگری (متوفی 1370)، سید محمدسعید حبّوبی (متوفی 1333)، شیخ علی زاهد قمی، سید محمود طالقانی مشهور به سیبویه (متوفی1319)، سید محمود مرعشی نجفی (متوفی 1338)، میرزا ابوالقاسم معین-الغرباء (متوفی 1339)، شیخ محمدرضا بن محمد تنکابنی (متوفی 1385)، سید ابوالقاسم لواسانی، میرزا ابوالقاسم اردوبادی تبریزی، مولی ابوالقاسم بن نجفقلی دماوندی، سید احمد اصفهانی، میرزا باقر قاضی طباطبائی، شیخ موسی شراره عاملی (متوفی 1304)، شیخ محمد باقر نجم¬آبادی (متوفی 1353)، سید عبدالحسین لاری، سید عباس لاری، عباسعلی بن اسماعیل مشهور به کیوان قزوینی، سید عبدالرزاق بن علی موسوی جزایری (متوفی 1337)، سید عبدالصمد بن علی¬اکبر حسینی تنکابنی، سید علی بجستانی، شیخ علی گنبدی همدانی، سید علی نخجوانی (متوفی در حدود 1318)، سید علی همدانی مشهور به آقا سید علی عرب (متوفی 1379)، شیخ علی¬اکبر همدانی مشهور به صدر الاسلام، شیخ غلام¬حسین رشتی، سید محسن امین عاملی، شیخ محمدحسن قمی (متوفی1317)، شیخ باقر بن محمد قمی نجفی (متوفی 1334)، مولی جعفر بن محمد بحرانی، آقا بزرگ ساوجی طهرانی (متوفی 1357)، سید حسن صدرالدین عاملی کاظمینی (متوفی 1354)، سید حسن بن عزیزالله حسینی، شیخ حسین اصفهانی، سید حسین بن محمدتقی درودآبادی، شیخ عباس کازرونی (متوفی 1317)، سید کمال مشهور به میرزا آقا دولت¬آبادی (متوفی 1328)، شیخ محمدباقر همدانی، شیخ محمدباقر نهاوندی، شیخ باقر قاموسی نجفی (متوفی 1353)، آقا رضا تبریزی (متوفی 1321)، سید محمدتقی شاه عبدالعظیمی و داماد وی سید ابوالقاسم اصفهانی (← امین، ج6، ص136؛ حسن-زاده آملی، ج2، ص592 ـ 593؛ صدوقی¬سها، ص216، 218 ـ 220، 222 ـ 224، 226 ـ 227، 230؛ صداقت، ص40 ـ 41).
از این افراد می¬توان به طبقۀ اول شاگردان ملا حسینقلی همدانی تعبیر کرد. بسیاری از این افراد پس از سیر و سلوک و طی مراتبی در طریقت و توانایی بر دستگیری از دیگران، خود در مقام تربیتِ طبقۀ دیگری از شاگردان برآمدند. به عنوان نمونه میرزا جواد آقای ملکی تبریزی پس از مراجعت به ایران و سکونت در قم به تدریس اخلاق پرداخت و گروهی نزد وی به سیر و سلوک پرداختند. در کمالات معنوی و قدرت او بر دستگیری از سالکان گفته شده که ملا حسینقلی همدانی در زمان حیات خویش تربیت برخی سالکان مبتدی را به او حواله می¬داده است (← حسینی طهرانی، 1389 ش، ص44). برخی از شاگردان وی عبارت¬اند از آخوند ملا علی معصومی همدانی، سید حسین فاطمی رضوی قمی (متوفی 1348 ش)، سید محمود بن میرزا سعید یزدی (متوفی 1378)، شیخ اسماعیل بن حسین تبریزی (متخلص به تائب)، میرزا زین¬العابدین کاشانی و سید جعفر شاهرودی (← فاطمی، مقدمه، ص4؛ شریف رازی، ج1، ص231 ـ 232، 234؛ حسن¬زاده آملی، 1375 ش، ص118 ـ 119؛ صدوقی¬سها، ص221).
سید احمد کربلائی نیز پس از درگذشت استادش، مطابق طریقۀ عرفانی وی به تهذیب و تکمیل نفوس شمار زیادی از طالبان پرداخت. برخی از شاگردان سلوکی وی عبارت¬اند از: سید محمدکاظم عصار (← حسن امین، ص151 ـ 152)، میرزا علی ¬آقای قاضی، سید جمال¬الدین گلپایگانی، شیخ اسماعیل بن حسین تبریزی (متخلص به تائب)، سید ابوالقاسم لواسانی و شیخ محمدتقی بافقی (← مدرس گیلانی، ص 143، 163؛ شریف رازی، ج 3، ص 177؛ صدوقی¬سها، ص365؛ بهاری همدانی، ص144؛ حسینی طهرانی، 1428، ص17 ـ 18، 20 ـ 21، 24). او وصی ملاحسینقلی همدانی نیز بوده است و ملاحسینقلی همدانی گاه در زمان حیاتش، تربیت برخی از شاگردان خود را به او می¬سپرده است (← حسینی همدانی، ص 32 ـ 33؛ صدوقی¬سها، ص 220؛ برای برخی از دستورالعمل¬های سلوکی وی ← بهاری همدانی، ص 175 ـ 187). تربیت شدگانِ شاگردان ملا حسینقلی همدانی، طبقۀ دوم شاگردان او را تشکیل می¬دهند. یکی از مشهورترین افراد این طبقه که با وجود جوّ مخالف حوزۀ علمیۀ نجف در دستگیری از سالکان و ترویج عرفان قدمهای بلند و مؤثری برداشت سید علی بن حسین طباطبائی تبریزی مشهور به میرزا علی آقای قاضی (متوفی 1366) است (← حسینی طهرانی، 1431، ص24). او ضمن پرورش ده¬ها شاگرد به ترویج آثار مشهور عرفانی مانند: الفتوحات المکیة اثر مشهور محیی¬الدین ابن¬عربی، مثنوی معنوی جلال¬الدین ملا محمد بلخی رومی و رسالۀ تحفة الملوک فی السیر و السلوک بحرالعلوم پرداخت (← قاضی، 1389، ج1، ص366 ـ 367، ج2، ص147 ـ 148، 222؛ همو، 1382، ص9 ـ 10؛ صدوقی¬سها، ص225). مشهورترین شاگردان میرزا علی آقا قاضی عبارت¬اند از: سید هاشم موسوی حداد (متوفی 1404)، سید محمدحسین طباطبائی تبریزی (مشهور به علامۀ طباطبائی)، سید محمدحسن الهی تبریزی، میرزا علی¬اکبر مرندی، شیخ محمدتقی آملی، سید هاشم رضوی هندی، سید حسن مسقطی اصفهانی، شیخ علی قسام، شیخ علی¬محمد بروجردی (متوفی 1359)، سید عبدالاعلی سبزواری، میرزا ابراهیم شریفی، شیخ محمدتقی لاری، سید احمد کشمیری، سید عبدالکریم کشمیری (متوفی 1419)، شیخ محمدتقی بهجت فومنی و وصیّ وی، شیخ عباس هاتف قوچانی (← شریف رازی، ج3، ص195؛ حسینی طهرانی، 1431، ص22، 28؛ حسن¬زاده آملی، ص221؛ قاضی، 1389، ج1، ص283، 295، 311، 329، 335، 365، 379، 383، 391، 393، 397، 407؛ صداقت، ص28 ـ 29، 30، 31، 37، 60، 107 ـ 108 ). این افراد طبقۀ سوم شاگردان ملا حسینقلی همدانی را تشکیل می¬دهند. بنا به روایت دیگر میرزا علی آقای قاضی شاگرد پدرش، سید حسین قاضی (از شاگردان فقه و اصول میرزای شیرازی) و او نیز شاگرد سلوکی امام¬قلی نخجوانی بوده است (← حسینی طهرانی، 1431، ص28 ـ 29). امام¬قلی نخجوانی خود از شاگردان طریقتی سید قریش قزوینی و او نیز شاگرد آقا محمد بیدآبادی بوده است. سلسلۀ استادان طریقتی آقا محمد بیدآبادی (که به سلسلۀ ذهبیه مشهور است) و نحوۀ اتصال وی به امام هشتم شیعیان ـ علیه السلام ـ پیش از این گذشت. با این وجود، این دو روایت غیر قابل جمع به نظر نمی¬رسند و می¬توان گفت که میرزا علی علی آقای قاضی ابتدا تحت تربیت روحی پدرش بوده ولی پس از رفتن به نجف و آشنایی با عارف بلند مرتبه¬ای مانند آقا سید احمد کربلائی تحت تربیت وی قرار گرفته است (← حسینی طهرانی، 1431، ص28 ـ 29، 323؛ قاضی، 1389 ش، مقدمۀ غفاری، ج1، ص58).
از جمله شاگردان میرزا علی آقا قاضی که خود در صدد دستگیری از دیگران برآمدند می¬توان به سید محمدحسین طباطبائی، سید محمدحسن الهی تبریزی و به ویژه سید هاشم موسوی حداد اشاره کرد. سید محمدحسین طباطبائی پس از مراجعت از نجف به ایران و سکونت در قم در کنار تربیت طلاب و تدریس فلسفه و تفسیر قرآن به تربیت روحی افرادی پرداخت که از آن میان می¬توان به حسن حسن¬زادۀ آملی اشاره کرد (← حسن¬زاده آملی، 1364، ج2، ص519 ـ 520، 523). حسن¬زاده آملی در عین حال از شاگردان محمدحسن الهی تبریزی نیز بوده است (← حسن¬زاده آملی، 1375، ص437). حسن-زادۀ آملی از مدرسان مبرّز حوزۀ علمیۀ قم است و سالها به تدریس، تألیف و تصحیح آثاری در حکمت، عرفان نظری، ریاضیات و هیأت مشغول است و از حیث جامعیت در علوم گوناگون یادآور عالمانی چون شیخ بهاءالدین محمد عاملی مشهور به شیخ بهائی است.
همچنین سید هاشم موسوی حداد که در کربلا می¬زیست هر چند از علوم رسمی بی¬بهره بود ـ و از این نظر مشایخ طریقت در قرون اولیه را یادآور می¬شد ـ با وجود این در تربیت و دستگیری از شاگردان سعی بلیغ نشان می¬داد تا آنجا که طالبان سیر و سلوک از شهرهای مختلف ایران و عراق نزد او می¬رفتند. برخی از شاگردان وی عبارت¬اند از: سید احمد حسینی همدانی، غلام¬حسین همایونی، غلام¬حسین سبزواری، محمدحسن بیاتی، محسن شرکت، محمدصالح کمیلی، سید هادی تبریزی، محمدجواد مظفر، سید حسن معین شیرازی، سید شهاب¬الدین صفوی، ابواحمد عبدالجلیل محیی و سید مصطفی خمینی (← حسینی طهرانی، 1425، ص62 ـ 63). در این میان مشهورترین شاگردی که سید هاشم موسوی حداد او را به عنوان خلیفه و جانشین خویش تعیین کرد و تربیت و تکمیل شاگردان طریقتی خود را به او سپرد سید محمدحسین حسینی طهرانی مشهور به علامۀ طهرانی بود (← آیت نور، ص(8)). علامۀ طهرانی که از فقیهان امامی و شاگرد فقیهانی چون شیخ حسین حلی و سید ابوالقاسم خویی بود پس از مراجعت از نجف و اقامت در تهران و نیز پس از ترک تهران و اقامت در مشهد تا آخر عمر به تربیت شاگردان سلوکی و تألیف آثاری در ترویج عرفان و لزوم تدریس و تدرس آن در حوزه¬های علمیۀ امامیه و معرفی چهره¬های برجستۀ مکتب عرفانی ملا حسینقلی همدانی پرداخت. با درگذشت علامۀ طهرانی و تصریح وی به این که او در امور طریقتی و عرفانی وصیّ و جانشینی ندارد عملاً این شعبه از شاگردان مکتب عرفانی آخوند ملا حسینقلی همدانی به او ختم گردید. شاگرد دیگر سید هاشم حداد ـ که گفته می¬شود از طرف او مجاز در دستگیری از دیگران بوده ـ محمدصالح کمیلی خراسانی نام دارد که در حال حاضر در قید حیات و در مقام دستگیری و تربیت برخی از طالبان سیر و سلوک است (← برزی، ص89، 91، 93، 102، 121). به گفتۀ آشتیانی (← 1392، ص56 ـ 57) پس از طبقۀ اول شاگردان این مکتب، تنزل علمی و عملی در این طریقه به سرعت واقع شد و در طبقات بعدی افرادی مانند طبقۀ اول دیده نشد.
در مقام ذکر ویژگیهای مکتب ملا حسینقلی همدانی می¬توان به این امور اشاره کرد: طریقۀ آنها در عرفان عملی همان طریقۀ محققان از عرفای اسلامی است با توجه به این نکته که آنها در فضای نجفِ آن روزگار، در خفا نیز جرأت تدریس کتابهایی از قبیل فصوص الحکم و مصباح الانس را نداشتند هر چند که در مقام تقریر مباحث توحید، نبوت و ولایت با اندکی اختلاف همان مطالب را بیان می¬کردند و سربسته عبارتهایی از الفتوحات المکیة و فصوص الحکم را نقل می¬کردند. به عنوان نمونه سید احمد کربلائی در عرفان نظری تبحر فراوان داشت. او از قائلان سرسخت وحدت شخصی وجود بود و در نامه¬های خود به روش عارفان و محققان صوفیه سخن می¬گفت (← حائری و غروی، مقدمۀ آشتیانی، ص5؛ آشتیانی، 1384، ص129؛ وکیلی، ص35 ـ 36؛ برای نمونه ← ملکی تبریزی، ص 227 ـ 248). همچنین گفته شده که میرزا علی آقای قاضی عبارتهای زیاد و قابل توجهی از فصوص الحکم را در حافظه داشته است (← آشتیانی، 1392، ص56). با این همه گفته شده که عارفان این مکتب در عرفان نظری به پایۀ اساتید تهران مانند آقا محمدرضا قمشه¬ای نمی¬رسیدند (← همانجا). از جمله ویژگیهای دیگر این مکتب تعبد تام به شریعت و عدم تهاون و مسامحه در آن، اعتناء به فراگرفتن علوم دینی مانند فقه چنان که بیشتر سالکان این طریقت از عالمان و مجتهدان امامی و برخی از آنها در شمار مراجع تقلید شیعه بوده¬اند؛ مقیّد نبودن و عدم اعتناء به داشتن سلسله و خرقه، معرفی لقاء الله و فنای در خداوند به عنوان هدف از سیر و سلوک بر خلاف مکاتب و سلاسل دیگری که هدفشان دست یافتن به کرامتها، خوارق عادت و تقویت نفس به جای فنای آن است و یا مکاتب دیگری که به برخی مراتب مادون فنای در خداوند بسنده می¬کنند، رسیدن به مقصد از طریق معرفت نفس، لزوم ولایت علی¬ بن ابی¬طالب و سایر امامان شیعه علیهم السلام، رفق و مدارا با سالک در مدت طی مسیر و عدم وجود آداب و رسوم خاصی که در میان سلاسل رسمی تصوف مرسوم است مانند: آداب تشرف، القاب طریقتی، سماع، ذکر قلبی و التزام به داشتن هیأت خاص مانند پوشیدن لباس مخصوص، داشتن شارب و بلند گذاشتن موی سر و ریش (← کیوان قزوینی، ص135؛ قاضی، 1382 ش، ص11؛ وکیلی، ص26 ـ 28، 30 ـ 32، 36 ـ 38؛ قس حسن امین، ص152 که گفته سید احمد کربلائی به برخی از شاگردان خویش ذکر فلبی می¬داده است). با این همه نباید از شباهتهای قابل تأمل میان عارفان مکتب ملا حسینقلی همدانی با صوفیان سلاسل رسمی و حتی روابط برخی از آنها با یکدیگر گذشت. از جملۀ شباهتهای مزبور لزوم داشتن استاد سلوکی و راهنمای معنوی (پیر طریقت) و اعتقاد به مبادی نظری عرفانی محیی¬الدینی بوده است. همچنین گفته شده که گاه ملاقاتهایی میان مشایخ این دو گروه روی می¬داد که از آن جمله می¬توان به ملاقات میرزا علی آقای قاضی با میرزا عبدالحسین شیرازی (ذوالریاستین) ملقب به مونس¬علیشاه و نیز ارتباط میرزا علی آقای قاضی با یکی از درویشان خاکسار به نام بهارعلیشاه یزدی (متوفی 1355) اشاره کرد (← مدرس گیلانی، ص144 ـ 146). در نهایت می¬توان گفت که عارفان مکتب ملا حسینقلی همدانی احیاگر نوعی عرفان در نجف شدند که در عین این که از جوهر عرفان و تصوف به معنای طریقی که سبب ترقی و تعالی انسان و نجات آن از رذایل نفسانی و وصول به معرفت شهودی حق و فنای در آن بود برخوردار بود، به سبب اهتمام به رعایت شرع و این که بسیاری از آنها خود از جرگۀ فقیهان بودند برای محیط نجف قابل تحمل¬تر از سلاسل رسمی تصوف به نظر می¬رسید هر چند که برخی از افراد قشری، همین طریقۀ معتدل و متشرعانه را نیز غیرقابل تحمل می¬دانستند و آنها را متهم به صوفی¬گری می¬کردند (← حسینی طهرانی، 1431، 322 ـ 323؛ صداقت، ص31 ـ 32). این در حالی است که همۀ فقیهان نجف در تعامل و برخورد با عارفان این مکتب یکسان برخورد نمی¬کردند و آنهایی که شیوۀ معتدلی داشتند حتی خود گاه در مجلس شبانۀ ایشان حضور می¬یافتند (← مدرس گیلانی، ص143؛ قاضی، 1389 ش؛ ج1، ص307). حتی برخی از این فقیهان رسمی نه تنها با برخی عارفان مکتب ملا حسینقلی همدانی حشر و نشر داشتند بلکه گاه با عارفان سلاسل رسمی تصوف نیز ملاقات می¬کردند. در این باب می¬توان به ملاقاتهای محترمانه و دوستانه میان صفی¬علیشاه با شیخ مرتضی انصاری (← همایونی، ص176 ـ 177)، حاج ملا سلطان¬محمد ملقب به سلطان¬علیشاه گنابادی، از مشایخ طریقت و عرفان و قطب سلسلۀ نعمت¬اللهی سلطان¬علیشاهی (متوفی 1327) با زین¬العابدین مازندرانی و میرزای شیرازی (← تابنده، ص102 ـ 104؛ زرین¬کوب، ص345) و نیز ملاقات شیخ عبدالکریم زنجانی، از مراجع تقلید شیعه با میرزا عبدالحسین شیرازی (ذوالریاستین) ملقب به مونس¬علیشاه، از اقطاب سلسلۀ نعمت¬اللهی منورعلیشاهی اشاره کرد (← نوربخش، ص204 ـ 205). برخی از این ملاقاتها گویای آن است که عالمان مزبور نه تنها اهل طریقت را محترم می¬شمرده¬اند بلکه با آنها در مقام ارادت بوده¬اند (← تابنده، ص103). حتی وجود اختلافهای میان دو گروه مزبور را نمی¬توان همواره به اختلافهای نظری و مبنایی میان آنها منسوب کرد بلکه با توجه به قدرت زیاد فقیهان و با مخالفتی که آنها از همان اوایل عهد قاجار با صوفیه نشان دادند پیداست که تجدید عهد با گذشتۀ صوفیه و احیاء طریقۀ خانقاه و مراسم مریدداری و سجاده¬نشینی برای کسانی که در این دوره داعیۀ این گونه امور را داشتند تا چه حد دشوار بوده است (زرین¬کوب، ص317).
علاوه بر افراد مذکور عارفان دیگری که نه جزء شاگردان ملا حسینقلی همدانی بودند و نه انتساب آنها به سلسلۀ خاصی مشخص است در شمار عارفان یا دست کم زاهدان نجف از آنها یاد شده که برخی از آنها عبارت¬اند از: شیخ علی¬اکبر اراکی، سید افضل حسین هندی، شیخ مرتضی طالقانی و سید مرتضی رضوی کشمیری (← حسینی طهرانی، 1431، ص324؛ صداقت، ص27 ـ 28، 39 ـ 40، 44 ـ 45). از جملۀ این افراد که دارای اختلافهایی با ملا حسینقلی همدانی بوده است می¬توان از آخوند ملا فتحعلی سلطان¬آبادی یاد کرد (برای برخی از حالات و کرامات وی ← صدوقی¬سها، ص248 ـ 250). گفته شده که اختلاف این دو از آنجا نشأت می¬گیرد که بر خلاف ملا حسینقلی همدانی که همچون سایر عارفان به دنبال معرفت نفس و معرفت حق و عبور از حجابهای ظلمانی و نورانی و در نهایت فنای در ذات حق بود، ملا فتحعلی سلطان¬آبادی بیشتر اهل عبادت و ریاضت بود و حالاتش به حالات زاهدان می¬مانست (← حسینی طهرانی، 1431، ص322؛ قاضی، مقدمۀ غفاری، 1389 ش، ج1، ص61؛ وکیلی، ص28؛ قس کیوان قزوینی، ص136؛ آشتیانی، ص1392، ص56 که ظاهراً قائل به تفاوتی میان مکاتب آنها نبوده است).
دراویش سلسلۀ خاکسار نیز از جمله کسانی بوده¬اند که در بررسی اوضاع و احوال عرفانی نجف باید از نقش ایشان سخن گفت. به این ترتیب که از زمانی که بهارعلیشاه یزدی کرسی دراویش خاکسار را به کوفه (در نزدیکی نجف) منتقل کرد، عتبات عالیات و از جمله نجف بیش از پیش شاهد حضور افراد این سلسله مانند مطهرعلیشاه و مستورعلیشاه شد (← مدرس گیلانی، ص143؛ بلاغی، ص562؛ منجمی، ص42، 45 ـ 47).
منابع: جلال¬الدین آشتیانی، چهره¬های درخشان از نگاه سیدجلال¬الدین آشتیانی، چاپ حسن جمشیدی، مشهد 1384 ش؛ همو، جلال حکمت و عرفان، چاپ محمدجواد صاحبی، قم 1392 ش؛ محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعة: الانوار الساطعة فی المأة السابعة، بیروت 1972؛ همو، الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت 1403/1983؛ حیدر بن علی آملی، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم فی تأویل کتاب الله العزیز المحکم، چاپ سید محسن موسوی تبریزی، قم 1422؛ آیت نور یادنامۀ … آیت الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی، مشهد 1427؛ محمد بن عبدالله ابن¬بطوطه، رحلة ابن¬بطوطة المسماة تحفة النظار فی غرائب الامصار و عجائب الاسفار، چاپ محمد عبدالمنعم العریان، بیروت 1407/1987؛ علی بن موسی ابن¬طاووس، فلاح السائل و نجاح المسائل فی عمل الیوم و اللیلة، چاپ غلام¬حسین مجیدی، قم 1419؛ احسان الله علی استخری، اصول تصوف، تهران [بی¬تا.]؛ عبدالرزاق ابن¬الفوطی، الحوادث الجامعة، چاپ مصطفی جواد، بغداد 1351؛ اسماعیل ابن¬کثیر، البدایة و النهایة، چاپ علی شیری، بیروت 1408/1988؛ امام خمینی، جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، تهران 1377 ش؛ امین؛ حسن امین، ” سید محمدکاظم عصار فیلسوف و عارف عصر” در مقالات و بررسی¬ها، ش64، زمستان 1377 ش؛ ابوالقاسم امین الشریعۀ خویی، میزان الصواب در شرح فصل الخطاب، چاپ محمد خواجوی، تهران 1425؛ محمدمهدی بن مرتضی بحرالعلوم، رسالۀ سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، چاپ محمدحسین حسینی طهرانی، مشهد 1417؛ همو، رسالة فی السیر و السلوک، چاپ حسن مصطفوی، تهران 1367 ش؛ وحید برزی، شیخ عارف زندگی¬نامه … شیخ محمدصالح کمیلی، قم 1391 ش؛ عبدالحجت بلاغی، مقامات العرفاء، تهران 1371؛ محمد بهاری همدانی، تذکرة المتقین در آداب سیر و سلوک، چاپ علی صدرائی خویی، 1376؛ محمد بن محمدرفیع بیدآبادی، تذکرة السالکین نامه¬های عرفانی آقا محمد بیدآبادی، چاپ علی صدرائی خویی، تهران 1390 ش؛ شمس¬الدین پرویزی، کتاب تذکرة الاولیاء، تبریز 1373؛ سلطان-حسین تابنده، نابغۀ علم و عرفان در قرن چهاردهم: شرح حال مرحوم حاج ملا سلطان¬محمد گنابادی سلطان¬علیشاه، تهران 1384 ش؛ همو، رسالۀ رفع شبهات، تهران 1377 ش؛ احمد حائری و محمدحسین غروی، مکاتبات عرفانی بین سید احمد حائری و شیخ محمدحسین غروی، چاپ جلال¬الدین آشتیانی، تهران 1361 ش؛ محمدحسین بن علی حرزالدین، تاریخ النجف الاشرف، چاپ عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین، قم 1427؛ حسن حسن¬زاده آملی، هزار و یک نکته، تهران 1364 ش؛ همو، در آسمان معرفت تذکرۀ اوحدی از عالمان ربانی، قم 1375 ش؛ محمدحسین حسینی طهرانی، توحید علمی و عینی در مکاتیب حکمی و عرفانی، مشهد 1428؛ همو، مهر تابان یادنامه و مصاحبات تلمیذ و علامه عالم ربانی علامه سید محمدحسین طباطبائی تبریزی، مشهد 1431؛ همو، روح مجرد: یادنامۀ موحد عظیم و عارف کبیر حاج سید هاشم موسوی حداد، مشهد 1425؛ همو، رسالۀ لب اللباب به ضمیمۀ مصاحبات، چاپ سید هادی خسروشاهی، قم 1389؛ همو، مطلع انوار، چاپ سید محمدمحسن حسینی طهرانی، تهران 1431؛ محمد حسینی همدانی، “مصاحبه با استاد آیة الله حسینی همدانی (نجفی)”، حوزه، سال 5، ش 6 (بهمن و اسفند 1367)؛ حمدالله مستوفی؛ محمدباقر خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، تهران 1390؛ اسدالله خاوری، ذهبیه تصوف علمی ـ آثار ادبی، تهران 1362 ش؛ محمدباقر خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، چاپ اسدالله اسماعیلیان، قم 1392؛ سید احمد دیوان¬بیگی شیرازی، حدیقة الشعراء در شرح حال و آثار شاعران و عارفان و صوفیان و هنرمندان و دانشمندان دورۀ قاجار از سال 1200 تا 1300 هجری قمری، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران 1365 ش؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت 1407/1987؛ محمد شریف رازی، گنجینۀ دانشمندان، تهران 1352 ش؛ محمد بن محمد شریف ادریسی، نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق، بیروت 1409/1989؛ کامل مصطفی شیبی، الصلة بین التصوف و التشیع، بیروت 1982؛ نورالله بن شریف¬الدین شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران 1377 ش؛ زین¬العابدین شیروانی، بستان السیاحه، چاپ منیژه محمودی، تهران 1389 ش؛ علی¬اکبر صداقت، روح و ریحان و صحبت جانان، قم 1387 ش؛ منوچهر صدوقی¬سها، تحریر ثانی تاریخ حکماء و عرفای متأخر، تهران 1423؛ محمدبن حسن طوسی، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، چاپ حسن موسوی خرسان، تهران 1390؛ علامۀ حلی، نهج الحق و کشف الصدق، چاپ عین¬الله حسنی ارموی، قم 1414؛ سید حسین بن اسحاق فاطمی، جامع الدرر فی بعض آثار الائمة الاثنی عشر، چاپ صادق حسن¬زاده، تهران 1384 ش؛ محمدحسن قاضی، آیت الحق، ترجمۀ سید محمدحسن قاضی-نیا، تهران 1389 ش؛ همو، “یادنامۀ عارف کبیر سید علی قاضی” در کیهان فرهنگی، سال بیستم، ش206، آذر 1382 ش؛ عباس¬بن محمدرضا قمی، الفوائد الرضویة فی احوال علماء المذهب الجعفریة، چاپ ناصر باقری بیدهندی، قم 1385 ش؛ عباسعلی کیوان قزوینی، رازگشا، چاپ محمود عباسی، تهران 1376 ش؛ لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمۀ محمود عرفان، تهران 1367 ش؛ محمدمعصوم شیرازی، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران 1345 ش؛ مرتضی مدرس گیلانی، منتخب معجم¬الحکماء، چاپ منوچهر صدوقی¬سها، تهران 1384 ش؛ ؛ مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران 1370 ش؛ جواد ملکی تبریزی، رساله لقاء الله، چاپ صادق حسن¬زاده، قم 1383 ش؛ حسین منجمی، مبانی سلوک در سلسلۀ خاکسار جلالی و تصوف، تهران 1378 ش؛ نامۀ دانشوران ناصری: در شرح حال ششصد تن از دانشمندان نامی، قم 1379؛ جواد نوربخش، گلستان جاوید، تهران 1373 ش؛ حسین بن محمدتقی نوری، خاتمة مستدرک الوسائل، قم 1415؛ همو، نجم الثاقب، تهران [بی¬تا.]؛ محمدحسین وکیلی، “شاخصه¬های مکتب عرفانی نجف اشرف”، در حکمت عرفانی، سال اول ش1، پاییز 1390 ش؛ رضاقلی¬خان هدایت، تذکرۀ ریاض العارفین، چاپ ابوالقاسم رادفر و گیتا اشیدری، تهران 1385 ش؛ مسعود همایونی، تاریخ سلسله¬های طریقۀ نعمة اللهیة در ایران از سال 1190 هجری قمری تا سال 1396 هجری قمری، تهران 2535.

2 دیدگاه روشن درآمدی بر پیشینه ی عرفان و تصوف در نجف اشرف

  • سلام عليك
    مقاله خوبي است اما از امكانت تحرير مثل اينتر سر سطر و بولد كردن تيترها و شماره زدن ووو هم استفادهكنيد، به سبك قدما نوشتن منعي از مشخص بودن عناوين و فصول وو ندارد

  • لينك مقاله براى شيخ تفكيك ارسال شد اين جواب داد

    اظهار نظر شيخ تفكيكية:
    مقاله قابل توجهی است و منابع فراوانی به دست داده اما تا اندازه ای هوادارانه نوشته شده است. دلیل اولی هم منابع مقاله است
    بسیار ممنونم

    باسخ به شيخ تفكيك:
    قرآن كرم و تمام متون حديث هوادارنه است

    شيخ تفكيكية:
    مقصود از هوادارانه یعنی متعصبانه، یعنی فراتر از اندازه و خارج از حد ، بودن.
    حاشا للقرآن و الحدیث من ذالک

    باسخ به شيخ تفكيك:
    تعصب بر جيزي كه شخص حق مي داند عيب نيست
    همجنانكه تعصب اهل تفكيك در طريقتشان بنا بر معتقدششان لايؤخذ عليهم
    و اكر محكم بنويسيند كه جز اين حق نيست عيبي ندارد و اقتدايشان به قرآن حديث است
    و هكذا الحال عند مخالفي التفكيك في الحمية للعرفان والتصوف و الفلسفة الصدرائية

    اين اصطلاحات جانبدارانه و متعصبانه در موضوعات ديني و اعتقادي را
    مستشرقين و لائيكها براى سست كردن متدينين وارد كرده و بكار برده اند
    تا معتقدين به اين بهانه؛ متون محكم ننويسند و دفاع محكم نداشته باشند
    و در فضاي شل و بيرنك و به قول اصفهانيها نرموك (نه مرد نه زن)
    بتوانند از قِبَلَش در ميان جامعه مؤمنان رخنه كنند

    بله
    انكه محل مراقبت بايد باشد
    تعدي نكردن از حدود ادب و انصاف است،
    كه ان اصطلاح خودش را دارد (مؤدبانه و منصفانه و…)
    و در اين مقاله رعايت شده و تعرضي به مخالفان تصوف و عرفان نديدم

    البته اطلاعات نويسنده اين مقاله
    بيشتر محدود به كتابهاى احوالات علماى اهل عرفان منتشره در سالهاى اخير است
    و توسع در منابع عرفاى بيرون مدرسه هاى علميه و معتكفن تكيه ها و خانقاه ها ندارد

    مثلا تاريخجه خانقاه كوفه و مشايخ آن از بهارعليشاه و بعدا مطهرعليشاه و مست عليشاه (كه بعضا هم از اهل علم و معمم بوده و در زي درويشي نبوده و در زي علماء بوده) و شاكردان و اساتيد شان هم از حوزه نجف بودند
    و على راسهم في القرن الأخير بهارعليشاه (كه قطب سلسله خاكسار بوده)
    و شمايل درويشيش ضمن عمامه و عبا و قبا مشهود بوده
    و شوهر خواهر صاحب عروه الوثقى (مرحوم آيت الله سيدمحمد كاظم يزدى) بوده
    و بعد نماز ايشان هم منبر مي رفته در صحن شريف علوي عليه السلام

    و يا مشايخ دزفول و شوشتر (كه اساتيد شيخ انصاري يكي از طريقتهاى انها بودند)
    و فروع ديكر هم داشته و بشدت در ظاهر علماء و مقدسين بوده، و بر عرفانيات تكتم مي كردند

    و هكذا مشايخ بكتاشيه كه نام برده
    اما استمرارش را نويسنده مقاله مطلع نبوده
    و حضور عمده اينها در عتبات بحدي بود كه علاوه بر نجف اشرف
    محله اى داشتند در بين الحرمين كربلا و اينمنطقه محل سكونت عموميشان بود بجزتكيه ها ووو حتى در صحن و ايوان حريمن كربلا صفه هايي به نام مشايخ شان معروف بود و هنوز همهست
    (دَدِه…) دده به شيخ طريقت مي كويند

    محقق و نويسنده مقاله اكر به اين فروع از منابع و رشته ها هم مي برداخت
    وسعت و عمق موضوع بيشتر معلوم شده
    و مقاله هم مفصلترو متنوعتر مى كرديد

    البته بنده مطالعه بطور خاص در تحت اين موضوع نداشته ام
    و عبوري به مناسبت تاريخ عتبات و ضمنا مطلع شده ام
    و اكر مطالعه خاص اين موضوع از مداخل مختلف آن بشود
    قطعا نتايج بيشتري بدست مي ايد

    و اين تظاهر به عرفان يعني نشانه خاص داشتن و مطالبش را كتمان نكردن
    در اثر فشارهاى زيادي بوده كه مخالفين بر اهل عرفان متكتم مي اوردند
    و وقتي ديدند عليرغم عدم تظاهر و كتمان در فشارند
    برخي (مثل حلاج شاكرد حسين بن روح سفير ناحيهمقدسه و يا ابوالطيبات باب امام صادق قبل از مفضل تا ادامه اش به امروز) به نتيجه رسيدند كه
    اشهار و اعلان كنند و بكذارند دنده آخر
    تا اكر فشار و لطمه اى مي بينند خفه دمي (اصطلاح اصفهانيها) نباشد
    و اقلا اعلان سب تنبه و توجه و هدايت عده اي باشد
    و فشارهاى مخالفين متوجه اين معلنين باشد
    و سايرين (متكتمين) محفوظ باشند

    رضوان الله عليهم اجمعين

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی